گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد چهارم
.بيم دارم كه طول كلام در تفصيل اين بناي مهم مذهبي مايه ملال خاطر خوانندگان گردد، از اين رو از شرح بيشتر درمي‌گذرم. همين قدر به منظور تكميل آنچه آورده‌ام مي‌افزايم كه در زير اين مسجد عظيم شبستانهايي است كه با ظرافت تمام سنگفرش شده و ديوارها و سقف آنها با كاشيكاريها و گچ‌بريهاي جالب تزيين يافته است. چون اين شبستانها در تابستانها سرد، و به زمستانها گرم است، مؤمنان در هر دو فصل از هواي ملايم و مطبوع آنها استفاده مي‌كنند؛ و ايوانهاي كوچكي كه درهاي قابدار دارد جايگاه مناسبي براي تحصيل انواع علوم مي‌باشد.
در بالا، در فاصله بين پايه‌ها و ايوانها چندين حجره مخصوص سكونت طالبان علم و ملاياني كه براي معاش خود از درآمد موقوفات مسجد استفاده مي‌كنند ساخته شده است. حوضهايي كه براي گرفتن وضو ساخته شده هميشه لبريز آب روشن و پاكيزه است. آب اين حوضها از چاه بزرگي كه در گوشه مسجد حفر شده و به نيروي گاو در تمام مدت روز از چاه كشيده مي‌شود تأمين مي‌شود. در طرفين گنبد همانند دو طرف سردر ورودي دو مناره ساخته شده و مسجد افزون بر در بزرگ دو در ورودي ديگر يكي در پشت و ديگري در پهلو دارد.




«1»
شاه عباس بزرگ اين مسجد بزرگ و باشكوه را در اواخر قرن شانزدهم ميلادي بنا نهاد. از اين رو مسجد شاه يا مسجد جامع عباسي مي‌نامند و آن به مثابه كاتدرال‌Cathedrale ما اروپاييان است. زميني كه اين مسجد بزرگ روي آن بنا شده كشتزار خربزه، و از آن پيرزني بوده و به فروختن آن به شاه رضا نمي‌شده، شاه براي اين‌كه مانع اين امر خير را از ميان بردارد، نيّت و هدف خود را به چند تن از روحانيان اظهار داشت، و آنان پير زن را چنان از مخالفت با فروختن زمين بيم دادند كه سرانجام رضا داد.
مي‌گويند چون شاه عباس در ساختن مسجد شتاب داشت، و سنگ مرمر به اندازه نياز آماده نبود در اين انديشه شد مسجد جامع عتيق را كه بنايي بسيار محكم و زيبا و باشكوه است، و از مسجد شاه بزرگ‌تر مي‌باشد خراب كند، و سنگهاي مرمر و
______________________________
(1)- بناي اين مسجد در سال 1021 هجري قمري همزمان با بيست و پنجمين سال سلطنت شاه عباس آغاز شده، و چنانكه نوشته‌اند پنجاه هزار تومان خرج آن كرده است.
ص: 1436
ديگر مصالح آن را در ساختن مسجد به كار برد، اما پيش از آن‌كه اين نقشه به مرحله عمل درآيد جمعي از ملايان خود را در پاي شاه افگندند و متضرعانه به او گفتند:
بي‌گمان اعليحضرت بر اين آرزو و اميدند كه مسجدي كه مي‌خواهند بنا كنند نه تنها سالها و قرنها همچنان پايدار و بر دوام بماند؛ آيا باور نمي‌كنند بسا باشد پادشاهان آينده نيز بخواهند مسجدي بسازند، و براي اينكه زودتر به هدف خود برسند از شما سرمشق بگيرند و مسجدي را كه نياكانشان بنا كرده‌اند، و باشد كه قرنها همچنان پايدار بماند، ويران سازند.
همزمان با اين احوال معدن سنگ مرمر بزرگي در اردستان كشف شد، از اين رو شاه از خيال ويران ساختن مسجد جامع عتيق درگذشت.
سنگ مرمرهاي اردستان رگه‌هاي سرخ و سفيد آميخته به هم دارد، و چندان نرم است كه با نوك چاقو آسان مخطط مي‌شود.
بجاست به چهار نكته ديگر درباره اين مسجد اشاره كنم. نخست اين‌كه شاه صفي اول، جانشين شاه عباس بزرگ همه درهاي مسجد را با صفحات نقره تزيين كرد. دو ديگر بر بالاي يكي از ايوانها به نام و ياد دو تن از ملايان موسوم به ملا عبدل «1» تبريزي و شاگردش ملا رضا كتيبه ايست. اين دو كه برجسته‌ترين و معروف‌ترين علماي ديني زمان خود بودند مناسب‌ترين آيات قرآن را براي كتيبه‌هاي مسجد انتخاب كرده‌اند. سوم اين‌كه با اين‌كه هر چهار مناره مرتفع مسجد براي آن ساخته شده كه مؤذن در موقع معين بر فراز آن رود و اذان بگويد، براي چنين كار از آنها استفاده نمي‌شود، و از بالاي گلدسته‌اي كه با چوب بر روي يكي از گنبدهاي كم ارتفاع تعبيه شده اذان مي‌گويند؛ زيرا مناره‌هاي مسجد آن قدر بلند است كه هر كس بالاي آن برود مي‌تواند به داخل حرمسرا و بسياري از خانه‌هاي ديگر نگاه كند، و چون ايرانيان در اين مورد بر عموم، تعصّب خاص دارند پادشاه رفتن بالاي مناره‌ها را سخت قدغن كرده است.
نكته چهارم اين‌كه عايدات سالانه موقوفات اين مسجد عظيم از شصت هزار ليور درمي‌گذرد و متولّي آن‌كه هميشه يكي از بزرگان كشور است هر سال هزار اكو سهم مي‌برد. اين بود شرح مسجد شاه اصفهان.
______________________________
(1)- شاردن اين نام را درست نياورده، و درست و كامل آن ملا عبد الباقي است.
ص: 1437
مسجد ديگري كه در ميدان واقع است مسجدي است كه آن را مسجد مجتهد اعظم، يا مسجد فتح الله مي‌نامند. اين مسجد بزرگ نيست، معهذا جلوخانش كه هلالي شكل است پانزده پا طول دارد، و گشادگي دهانه‌اش بيست پاست، و ايوانهايي دارد كه دوتاي آن پيوسته به بازاري است كه گرداگرد ميدان امتداد دارد.
قسمت پايين بنا هم از درون و هم از بيرون هفت تا هشت پا با صفحات سنگ يشم پوشيده شده، و قسمتهاي بالا همانند مسجد بزرگ از كاشيهاي مينايي رنگ تزيين يافته است. اين قسمتها شامل ايوانها و رواقهايي است كه با هزاران مقرنس كاريهاي بديع و جالب جلوه‌گري مي‌كند.
براي داخل شدن به مسجد نخست بايد از دوازده پله جلو عمارت بالا رفت.
از آن‌جا دالان سرپوشيده‌اي به زير گنبد بزرگ مسجد مي‌پيوندد. در اطراف مسجد براي تطهير و وضو گرفتن و مصارف ديگر چند حوض، چند تغار بزرگ پر از آب وجود دارد، و نيز جوي آبي در آن نزديكي جاري است. منبر مسجد چنان است كه كه مي‌توان آن را از جايي به جاي ديگر برد. محراب مسجد با سنگ يشم و كاشيهاي معرّق زيبا و خوش‌رنگ تزيين يافته، و به سبك معماري ايواني ساخته شده است. اين مسجد نسبتا تاريك است، و مردم كم بدان‌جا رفت و آمد مي‌كنند.
متصل به مسجد كاخي است كه در زمان پادشاهي شاه عباس اول و شاه عباس ثاني اقامتگاه مجتهد اعظم بوده است. من برادر اين مجتهد را كه جانشين برادرش شده بود و پس از مدتي صدر اعظم شاه عباس ثاني شد، ديده‌ام.
عمارت ساعت كه به شكل كلاه فرنگي ساخته شده در زمان حاضر مورد توجه نيست. اين بنا مقارن با جلوس شاه عباس ثاني به تخت سلطنت، به خاطر خوش آمد و سرگرمي وي ساخته شده، و به مثابه بازيچه كودكان و كساني است كه به عمر خود چيزهاي تماشايي و جالب نديده‌اند. و اين شگفت نيست، زيرا پادشاهان ايران تا روزي كه به سلطنت مي‌رسند همانند كودكان مقيم حرمسرايند.
در عمارت ساعت ساعتي تعبيه شده كه عروسكها سر و دست و بازوهاي خود را همراه با كار كردن ساعت به صورتي متناسب و تماشايي حركت مي‌دهند، و هماهنگ با حركتشان نواي موسيقي نيز به گوش مي‌رسد. همچنين در آن عمارت مجسمه چوبي برخي پرندگان و حيوانات است كه همراه با حركت پاندول ساعت به جنبش درمي‌آيند و در سر ساعت صدا مي‌كنند. ايرانيان به مجموع اين دستگاه چنان
ص: 1438
به شگفتي و تحسين مي‌نگرند كه ما هرگز از تماشاي ساعتهاي استراسبورگ‌Strssbourg يا آنورس‌Anvers محظوظ نمي‌شويم. آن را كامل‌ترين و اعجاب‌انگيزترين نيروهاي محركه مي‌پندارند، در حالي كه يك ساعت زشت و بد تركيب، همه عروسكها و جانوران را كه هيچيك زيبا و خوش منظر نيست به حركت درمي‌آورد، و صداهاي گوشخراشي از آنها برمي‌خيزد.
بازار شاه در شمال ميدان است، و سردر و جلوخان آن بزرگ، و به راستي خوش منظر و باشكوه است. اين جلوخان و سردر چنان‌كه پيش از اين به مناسبت ياد كرده‌ام، و نقش آن كه پيش نظر داريد گوياست، به صورت هلال است. اين سردر به شكل نيم گنبد بزرگي است كه روي آن با كاشيهاي چهار گوشه مزين به رنگهاي گوناگون و دلپسند پوشيده شده است. دو سكو كه سه يا چهار پا از سطح زمين بلندتر مي‌باشد، و پهناشان از پانزده شانزده پا درمي‌گذرد دور بنا را فراگرفته‌اند، و روي آنها را تا چند ذراع بالاتر با سنگهاي يشم و سماق فرش كرده‌اند. جواهرفروشان و زرگران در روي اين سكوها بساط خويش را پهن مي‌كنند و به خريد و فروخت انواع زيورآلات و جواهر، و سكه‌هاي ديرياب مي‌پردازند. قسمت ديگر اين سكوها اختصاص به كساني دارد كه لباسهاي گرانبها و زين و برگهاي عالي مي‌فروشند.
بر سردر اين بازار صحنه جنگ شاه عباس كبير با ازبكان نقش شده، و در بالا و پايين آن مجلس عيش و نوش جمعي از زنان و مردان اروپايي در حالي كه پشت ميز نشسته‌اند و جام باده بر دست دارند و به شادي مي‌نوشند رسم و رقم شده است.
هيچ يك اين تصاوير زيبا و دلپسند نيست زيرا ايرانيان بر عموم در كشيدن و پرداختن تصاوير انسان مهارت ندارند.
در بالاي سردر جاي ساعت بزرگي كه جاي پايه‌اش سه يا چهار پاي مربع است بجاست، اما اكنون از ساعت اثري نيست. شايد به اين دليل كه ساعتسازي براي به كار انداختن آن وجود ندارد، يا بدين علت كه چون در مذهب اسلام شنيدن هر صدايي كه شبيه صداي ناقوس باشد حرام است آن را برداشته‌اند. با وجود اين در بالاي سردر، ناقوسي كه وزن تقريبي آن افزون بر هشتصد يا نهصد ليور مي‌باشد جاي دارد كه بر حاشيه آن اين كلمات به خط لاتين نقش شده:
SantaMariaProMul ieribus
.* «1»
______________________________
(1). بدين معني است: اي مريم مقدس، درباره ما بيچارگان دعا كن.
ص: 1439
چنين مي‌نمايد كه اين ناقوس از آن دير راهبه‌هاي شهر هرموزOrmus بوده، و از آن جا به اصفهان آورده‌اند. هرموز اندك مدتي پس از ساخته شدن ميدان شاه فتح شده است.
شاه عباس كبير پادشاهي دورانديش، باريك‌بين و زيرك بود و بر اين انديشه بود كه همواره مورد توجه و اعتماد همه ملتها، بتخصيص ملل اروپا باشد از آنكه شيفته و دلبسته صنعت و بازرگاني آنان بود، و پيوسته مي‌كوشيد اعتمادشان را نسبت به خود و ملت ايران جلب كند، و از اين راه سود بسيار به مردم برساند. از اين رو آنان را در اجراي مراسم مذهبي خويش كاملا آزاد مي‌گذاشت.
ايرانيان نام اين بازار را قيصريه نهاده‌اند. اين اسم يا از تحريف كلمه قيصر يا از تغيير حروف كايزر كه آلمانيها لفظ قيصر را چنين تلفظ مي‌كنند پديد آمده است. شاه عباس اين سردر را از آن چنين نام نهاد كه شبيه سردر يكي از بناهاي شهر قيصريه ساخته است.
از اين سردر زيبا به بزرگ‌ترين، پر رونق‌ترين و آبادترين بازارهاي اصفهان وارد مي‌شوند. در اين بازار سر پوشيده انواع پارچه‌هاي گران قيمت به فروش مي‌رسد.
وسط بازار دايره‌سان ساخته شده و بالاي آن گنبدي عظيم است كه بلنديش برابر ارتفاع طاق بازار مي‌باشد. ضرابخانه در جانب راست اين بازار، و كاروانسراي شاه است. اين كاروانسرا از آن بدين اسم ناميده شده كه از جمله مستغلات شاه مي‌باشد.
كاروانسرا داراي دو طبقه است، صحنش وسيع مي‌باشد و افزون بر يكصد و چهل اتاق دارد. سردر دو عمارت كاروانسرا و ضرابخانه همانند سردر بازار شاه مي‌باشد. روي سردر ضرابخانه تصوير حضرت علي جانشين پيغمبر در حالي كه شمشير دو تيغه‌اش را بر دست دارد و كسي را از چنگال شيري مي‌رهاند نقش شده.
مسلمانان تصوير حضرت علي را با نقاب سبز، و صورت ديگر امامان و پيغمبران را با نقاب سفيد رسم مي‌كنند. زيرا بر اين اعتقادند هر صورتگري و گرچه به كمال هنرمندي باشد هرگز نمي‌تواند خطوط سيماي پيغمبر و امامان را چنان كه بوده بنمايد.
______________________________
اين دو ناقوس بزرگ را زنان پرتغالي مقيم هرموز در سال 1609 تقديم كليساي هرموز كردند.
مدافعان قلعه هرموز روز يازدهم جمادي الثاني 1031 قمري برابر 1001 شمسي برابر 23 آوريل 1622 تسليم شدند و قلعه را به ايرانيان و انگليسيان سپردند.
ص: 1440
چند گام آن‌سوتر، نزديك هم، پنج يا شش كاروانسرا ساخته شده كه بزرگ‌ترين و آبادترين كاروانسراهاي شهر مي‌باشد. نام آنها كاروانسراي ملّا عين- بيگ، كاروانسراي طويله، كاروانسراي كاشان- يكي از شهرهاي پارتيد- كاروانسراي اهل لار كه قسمتي از كرمان است و در آن هميشه گروهي از داروفروشان سكونت دارند، و در آخر كاروانسراي مولتانيان كه در كنار بازاري به همين نام است. مولتانيان مردم يكي از شهرهاي هند مي‌باشند. اين شهر نزديك‌ترين شهر هندوها به قلعه قندهار است، و در مرز ايران در جانب شمال واقع است. پيش از آن‌كه باب بازرگاني دريايي اروپاييان در خليج فارس گشوده شود راه تجارت هنديان با ايران از اين شهر بوده است.
پس از شرح كردن بناهايي كه در ميدان و بازار شاه واقع است اكنون به توصيف بازارهاي پيرامون ميدان كه در آنها نيز همه گونه اجناس اعم از خوراكي و انواع ديگر، اما بهتر و گران‌تر فروخته مي‌شود، مي‌پردازم. شاه عباس كبير كه به فرمان وي ميدان شاه ساخته و پرداخته شد فرمان داد به منظور رفاه و آسايش مردم فروشندگان همه نوع كالا در ميدان گرد آيند و اجناس خود را به معرض فروش قرار دهند، و نيز هرگونه متاع را كه كمياب‌تر و گران قيمت‌تر مي‌باشد در بازارهاي اطراف ميدان بفروشند. براي سهولت داد و ستد عاملاني نيز ميان ميدان شاه و بازار شاه و بازارهاي اطراف به كار پرداختند. همچنين شاه دستور فرمود فروشندگان هر جنس در كنار هم و در يك محدوده به كسب و كار بپردازند.
پيش از اين چند بار آورده‌ام كه بازارها گذرگاههاي سرپوشيده‌اي هستند كه سقفشان بلند است. عرضشان از هشت نه قدم درمي‌گذرد، و در دو طرفشان دكانهايي ساخته شده است.
پس از قهوه‌خانه نزديك‌ترين جا به مسجد شاه بازار صحافان است. كار اصلي وراقان جلد كردن كتاب مي‌باشد، اما در ايران صحافان مركب، قلمتراش، قلم، كاغذ، قلمدان و دوات نيز مي‌فروشند. رسم وراقان بر اين است كه عصر پنج شنبه ميان خود يكي را به قيد قرعه انتخاب مي‌كنند تا روز جمعه كه روز استراحت مسلمانان مي‌باشد و همه دكانها تعطيل است، او دكانش را براي رفع نيازمنديهاي مردم بگشايد، و خوشبخت كسي است كه قرعه به نام او زده شود. زيرا چون روز جمعه تعطيل است و عده زيادي از مردم براي گزاردن نماز به مسجد مي‌روند فروش وي در آن
ص: 1441
روز تنها، از فروش يك ماهش نيز فزون‌تر مي‌باشد.
پس از بازار صحافان راهي كه از سمت چپ به طرف قصر سلطنتي مي‌رسد بازار صندوق‌سازان است كه امتدادش به گوشه ميدان مي‌پيوندد. در آن‌جا دو كاروانسراي بزرگ است كه مطبخ ناميده مي‌شوند زيرا در يكي از آن دو، آشپزخانه‌هاي شاه مستقر است، و يكي از آنها قصابخانه كاخ سلطنتي است. افزون بر اين كشتارگاه نيز مي‌باشد. پرندگاني كه در آشپزخانه شاهي به كار مي‌رود در آن‌جا نگهداري مي‌كنند.
در سمت راست در مسجد شاه بازار سرّاجان است. در آن‌جا زين سازان كه در ساختن زين و يراقهاي زيبا و پردوام مهارت در خورآفرين دارند متاع خود را به خريداران عرضه مي‌دارند. بازار سرّاجان تا گوشه ميدان شاه ادامه دارد، و كاروانسراي مقصود عطار «1» كه پيش از اين شرحش آمده در اين رسته بازار است؛ و نزديك آن كاروانسراي برنج فروشان مي‌باشد و مسافران بغدادي غالبا در آن‌جا فرود مي‌آيند و سكونت اختيار مي‌كنند. پس از آن بازار طناب بافان، و بعد بازار خراطان است كه به عمارت ساعت مي‌رسد، و در دنبال آن بازار حلاجان است كه تا مسجد صدر ادامه دارد. كنار اين مسجد مدخل دو كاروانسراي بزرگ است كه يكي گلپايگان و ديگري حلاجان نام دارد. به فرمان شاه عباس كبير در انتهاي اين مسجد صدر
______________________________
(1) در متن فرانسوي مقصود عصار است.
ص: 1442
كاروانسرا قپّاني بر پا شده تا كشاورزان كه پنبه به شهر مي‌آورند به راحتي بتوانند كالاي خويش را وزن كنند.
متصل به مسجد، سر در كاخ صدر اعظم محمد مهدي، و كاخ برادرش شيخ الاسلام مي‌باشد، و اين دو كاخ يك سردر دارد. مسافتي بالاتر مدرسه‌ايست همنام مسجد صدر (مسجد شيخ لطف الله فعلي) اين دو را باني واحدي همزمان ساخته است. بر سردر و بالاي برخي ايوانها و حجره‌هاي اين مدرسه كتيبه‌هايي متضمن پند و اندرزهاي سودمند و گفته‌هاي بلند نقش شده كه برخي از آنها بدين مضمون است:
«سنگ بدخشان بر اثر تابش مداوم آفتاب به لعل مبدل مي‌شود.»
«چندان كه مي‌تواني و فرصت‌داري دانش بياموز از آنكه علم اگرچه ناقص باشد از جهل كامل برتر است.»
«در بركندن ريشه‌هاي نهال بدي از زمين ضمير خود شتاب كن، و درنگ روا مدار، و اين كار را از تازه جواني به پيري مينداز.» «اگر بر اين باوري و مي‌گويي بدي چندان و چنان در دلت ريشه دوانده كه بركندنش اكنون سخت دشوار است، پس از آن‌كه بر اثر گذشت زمان ريشه‌اش بيشتر و قوي‌تر شد چگونه برمي‌كني؟»
كنار مدرسه گذرگاهي زير زميني است كه به قلعه مي‌پيوندد. از اين گذرگاه كوچه‌هايي منشعب مي‌شود كه همه تنگ و كوتاه و كثيفند، و در آنها پنج يا شش كاروانسراست كه منزلگه زنان روسپي است. و خانه‌هاي دور و بر نيز چنين است، و برخي مردمان طبقه پست بدين خانه‌ها و كاروانسراها رفت و آمد مي‌كنند.
پس از آن بازار كفشگران است كه نعلين يا كفشهاي بدون پاشنه مي‌سازند.
در ايران كفشهاي زنان و مردان تقريبا يكسان است و تفاوت زياد با هم ندارد. در انتهاي بازار كفشگران مدخل يك گرمابه و يك كاروانسرا است. چون معمولا هيچگونه بنايي ميان دكانهاي بازارها را فاصله نمي‌اندازد اين دو ساختمان در عقب ساخته شده‌اند. از آن پس دالاني است كه در آن دستفروشان به كار و كسب اشتغال دارند، و به دنبال آن سردري است كه به سه كاروانسرا راه دارد. نام اين هر سه، كاروانسراي علي قلي خان است، و هندياني كه همه دارا و توانگرند، در اين سه كاروانسرا به كار صرافي مشغولند.
ص: 1443
پس از آن بازار قلابدوزان و تكمه‌سازان است كه تكمه‌هاي زرين و سيمين مي‌سازند. اين بازارها به يكي از خيابانهاي ميدان شاه مي‌رسد، و از آن راهي است به سوي محله‌اي كه كمپاني هلندي و آسايشگاه بينوايان كاپوسنهاCapucin در آن جاست.
قصر امامقلي خان شخصيت معروف ايران نزديك همين جاست. اين مرد نامور در زمان پادشاهي شاه عباس كبير سپهسالار سپاهيان ايران بود، و به يمن همت و كفايت و لياقت وي پيروزيهاي بزرگي نصيب ايران شد. پس از پايان يافتن اين محلات بازاري است كه در يك سوي آن عطاران و قنادان و داروفروشان دكان دارند، و در جانب ديگر فروشندگان زيورآلات گرانبها و پارچه‌ها و جامه‌هاي نيمدار پرقيمت به كار اشتغال دارند. دكانهاي اين رسته بازاريان به مدرسه عبد الله خاتمه مي‌يابد؛ و آن طرف مدرسه جاي كار آشپزاني است كه در تمام مدّت روز غذاهاي بدون گوشت به مردم مي‌فروشند.
گفتني است كه مسلمانان پرهيز و كم‌خوري را دواي برخي از بيماريها مي‌دانند نه رياضت را. زيرا رياضت مسلمانان كاري رنج‌مند و دشوار است، و مانند رياضت كشي مسيحيان پيرو كليساي روم نيست كه به خودداري از خوردن گوشت محدود شود. روزه‌داري مسلمانان چنان است كه از پيش از سپيده دمان تا پاسي پس از فروشدن آفتاب لب از خوردن و آشاميدن فرو مي‌بندند. مسيحيان مشرق زمين از تفاوتي كه ميان پرهيز از غذا و روزه‌داري ميان ما مسيحيان مغرب زمين معمول و مرسوم است هيچگونه آگاهي ندارند، چه روزه‌داري آنان مبتني برخودداري از آشاميدن و خوردن گوشت و موادّ حيواني مانند تخم مرغ، كره، پنير و شير مي‌باشد.
بعد از دكانهاي آشپزها دكانهاي كتابفروشان و ريخته‌گرهاست. اين دو رشته دكان‌ها در مدخل كاروانسراي خوش منظر و باشكوهي است كه صفي ميرزا پسر ارشد شاه عباس كبير كه به دستور پدرش كشته شد ساخته است؛ و نزديك آن كاروانسراي ديگري است كه به بازاري منتهي مي‌شود كه در آن بر روي پارچه‌هاي ابريشمين يا كتاني طلا يا نقره يا موادّ رنگين نقش مي‌كنند. هنرمندان ايران در اين صنعتگري چنان چابكدست و ماهرند كه كارشان همانند گلدوزي جلوه مي‌نمايد.
پس از آن بازار چپق‌سازان است كه محله‌شان تا نزديك بازار شاه امتداد دارد؛ و در آن حدود جائي است كه وسيع‌ترين و بهترين قهوه‌خانه‌هاي پايتخت در آن
ص: 1444
واقعند. قهوه‌خانه‌ها عموما تالارهاي وسيعي مي‌باشند كه صفّه‌ها و نيمكتهايي همانند ميز كار در زيگران در آنها نهاده شده كه براي نشستن بسيار متناسب است. بعد از آن محله كلاهدوزان است كه از پوست بره‌هاي كوچكي كه پوستشان مجعّد است و از پوست خز كلاه مي‌دوزند، و اين محله تا چهار سو ادامه دارد. ايرانيان چهار راه را چهارسو مي‌نامند. سپس بازار داروفروشان، بعد بازار تير و كمان فروشان، و از آن پس مدخل كاروانسراي جده است كه به نام باني آن مادر شاه صفي اوّل موسوم است. اين كاروانسرا كه چهار كاروانسراي كوچك در اطراف آنست بسيار بزرگ و پرجمعيت مي‌باشد، و مجموع اين پنج كاروانسرا را لندني فروش مي‌نامند زيرا بيشتر حجره‌هاي اين كاروانسراها در اختيار كساني است كه ماهوت مي‌فروشند، و چون ماهوت را اول بار بازرگانان انگليسي به ايران آورده‌اند، و هنوز هم ايرانيان اين كالا را از انگلستان مي‌خرند آنها را بدين نام مي‌خوانند. اين كاروانسرا همواره پر از جمعيت ارمنيان است كه بيش از بازرگانان ديگر به كار فروش ماهوت اشتغال دارند. تا زمان پادشاهي شاه سليمان تجارت ماهوت در انحصار آنان بوده، و اكنون نيز هيچ بازرگان ارمني نيست كه در يكي از اين پنج كاروانسرا حجره نداشته باشد.
جوراب فروشان نيز در اطراف سردر همين كاروانسرا به كار اشتغال دارند.
ايرانيان از ماهوت جوراب مي‌دوزند، و من ديده‌ام كه جز جوراب ماهوتي هيچ جوراب نوع ديگر ندارند.
سپس بازار شمشير سازان، و بعد بازار فروشندگان كفشهاي ساغري و كفشهايي است كه پاشنه‌هاي بلند دارد. اين بازار تا در بزرگ كاخ سلطنتي امتداد دارد. پيرامن اين در گروهي از ملايان‌اند كه هر يك روي قاليچه‌اي نشسته است.
پيش روي هر كدام ميز تحرير كوچكي است كه روي آن مقداري كاغذ و يك دوات است.
اينان نويسندگاني هستند كه براي دهقانان و ديگر كساني كه سواد ندارند به درخواستشان نامه يا صورت حساب و امثال اينها را مي‌نويسند.
در فاصله ميان اين دروازه و در حرمسرا جواهر فروشان، جواهرتراشان و حكاكان، و آن سوتر آينه فروشان، چلنگران و خرازي فروشان، تا آن گوشه ميدان كه ما از آن‌جا به وصف بازارها پرداخته‌ايم، بساط خود را گسترده‌اند.
اكنون به تشريح و وصف كاخ سلطنتي مي‌پردازيم. بي‌هيچ گمان اين يكي از بزرگ‌ترين كاخهايي است كه ممكن است در پايتختي ساخته شده باشد. زيرا
ص: 1445
محيطش از يك ليو «1» و نيم كمتر نيست. چنانكه پيش از اين ياد كرده‌ام در بزرگش رو به ميدان گشوده مي‌شود و عالي‌قاپو نام دارد كه به معني در بلند يا در مقدس و متبرك است، و نبايد چنانكه برخي تلفظ مي‌كنند به سبب شباهت به غلط علي‌قاپو بر زبان آورد. پيرامون اين در و آستانه‌اش همه از سنگ سماق سبز ساخته شده است. آستانه به صورت نيمدايره است، و پنج يا شش انگشت بلند است، و ايرانيان آستانه و در را جملگي مقدس مي‌شمارند، و اگر كسي بر آن پا بگذارد به سختي مجازات مي‌شود. از اين رو بايد از بالاي آن عبور كرد، و كساني كه مورد لطف و عنايت قرار گيرند، ضمن تشريفات خاص آستانه را مي‌بوسند، و با صداي بلند تندرستي و بزرگي و توانمندي شاه را از خدا آرزو مي‌كنند. شخص شاه نيز به منظور پاسداري حرمت آستانه هرگز سواره از آن نمي‌گذرد.
در فاصله پنج يا شش قدم سمت داخل درگاه دو تالار بزرگ است كه يكي از آن دو جايگاه ديوان بيگي يا رئيس ديوانخانه است كه مسؤوليت امور قضايي را به عهده دارد، و عريضه‌هايي را كه مردمان به شاه مي‌نويسند به عرض معظم له مي‌رساند؛ و تالار ديگر دفتر خوانسالار اعظم است كه ايرانيان وي را قاپوچي مي‌نامند. دو تالار كوچك نيز در كنار اين تالار است كه به آنها كشيكخانه مي‌گويند و محل اقامت قورچيان يا نگهبانان است. امّا شخص شاه در ايران چندان محترم و مقدس است كه نه تنها در تمام مدت روز هيچ نگهبان در كشيكخانه حضور ندارد بلكه شبها همچنان‌كه در خانه خود آسوده مي‌خوابند در آن‌جا با خيال راحت استراحت مي‌كنند. حتي در تمام طول شب و روز در بزرگ باز است، و هر كس مي‌تواند به دلخواه خود در آن درآيد، يا بيرون شود. به سخن ديگر هيچ نگهبان فرياد برنمي‌آورد كيست كه از آن‌جا مي‌گذرد، و هيچ مأموري در كمين كسي نمي‌نشيند. هركه خواهد گو بيا و هر كه خواهد گو برو، و هرگز هيچ اتفاق سويي رخ نمي‌دهد. اين درگاه پناهگاهي مقدس و مصون از تعرض است، و جز شاه هيچكس نمي‌تواند كساني را كه بدين در پناه آورده‌اند و بست نشسته‌اند براند. همه ورشكستگان و تبه‌گاران تا زماني كه رسيدگي به كارشان پايان نيافته بدين درگاه پناه مي‌جويند. زنان و مردان در دو باغ جدا از هم كه هر كدام يك
______________________________
(1)- ليو معمولي معادل 4 كيلومتر، ليوزميني برابر 4444 متر و ليو دريايي معادل 5555 متر بوده است.
ص: 1446
تالار و چند اتاق كوچك دارد فراهم مي‌آيند.
در ايران هيچيك از مساجد و اماكن مقدس بست به شمار نمي‌آيد، و تنها آرامگاه بزرگان دين و اين درگاه و مطبخ و اصطبل اسبان شاه چه در داخل شهر و چه در ييلاقات محل تحصن است.
چنان‌كه گفتم تنها شاه مي‌تواند فرمان اخراج متحصنين را صادر كند. اما اين فرمان مستقيم و در زمان نيست بلكه در مورد لزوم دستور مي‌دهد چندان غذا از او بازگيرند تا متحصن از بسياري رنج گرسنگي ناچار به بيرون شدن از بست شود.
صوفيان كه وقتي شاه بدون همراهي حرم از كاخ سلطنتي خارج مي‌شود نگهباني وي را بر عهده دارند بر امور بست اين درگاه نيز نظارت مي‌كنند؛ اما هر زمان شاه و اهل حرمش از كاخ بيرون مي‌شوند به جاي صوفيان، منحصرا خواجه‌سرايان از او و زنانش نگهباني مي‌كنند. اين خواجه‌سرايان مجازند به هرجاي قصر اعم از حرمسرا و جاهايي كه مردان اجازه ورود ندارند رفت و آمد كنند. بر حسب رسم و آيين كهن، به هنگام بيرون شدن شاه از كاخ سلطنتي تنها صوفيان وي را پاسداري و همراهي مي‌كنند و جز كساني كه از نژاد و دوده آنانند هيچ كس حق ندارد در جمع ايشان درآيد.
محلّ سكونت صوفيان خياباني است كه به عالي‌قاپو پايان مي‌پذيرد. در آن‌جا مسجدي است كه روزهاي جمعه در آن‌جا جمع مي‌شوند و به عبادت مي‌پردازند. اين مسجد را طاووس خانه «1» مي‌گويند كه به معني جايگاه عبادت و پرستش مي‌باشد.
روياروي اين باغها در سمت چپ ساختماني است كه به نام تالار طويله معروف است. اين بنا ميان باغي كه چنارهاي كهن سال و بسيار شاخش بر خيابانهاي آن سايه افگنده‌اند ساخته شده است. در خيابان مياني كه رو به روي بناست در هر طرف نه آخر بسته شده كه در اعياد و روزهاي رسمي مانند روزهاي پذيرايي از سفيران كشورهاي بيگانه نه اسب از قوي هيكل‌ترين و نژاده‌ترين اسبهاي اصطبل سلطنتي را كه همه زين و يراقهاي زرين مرصع به جواهر دارند با زنجيرهاي زرين بدين جا مي‌آورند و نگه مي‌دارند، و ميخ طويله آنها را كه جمله از زر و به زنجير متصل است بر زمين مي‌كوبند، و برابر هر كدام كليه لوازم و ابزار نگهداري اسب حتي چكش و ميخ
______________________________
(1)- قريب به يقين نام مسجد طاعت خانه بوده نه طاووس خانه. شاردن اسم آنرا به غلط شنيده يا خوانده است.
ص: 1447
را كه همه از طلاست قرار مي‌دهند.
سفيران و ديگر ميهمانان خارجي از اين راه به كاخ راهنمايي مي‌شوند تا جلال و شكوه شاه ايران را به چشم خود ببينند. نماي تالار طويله صد و چهل پا، عمقش بيست و شش پا و ارتفاعش بيست و پنج پاست. سقف خاتم كاري تالار بر روي ستونهاي چوبي زراندودي كه روي آنها نقاشي شده استوار است. اين تالار به سه قسمت تقسيم شده. قسمت وسط به اندازه نه پا از سطح زمين بالاتر، و دو قسمت ديگر هر كدام سه پا بلندتر از سطح زمين است. قسمتهاي سه‌گانه تالار وسيله چهار چوبهاي شاسي مانندي كه با قطعات شيشه‌هاي ونيزي و رنگين تزيين شده از هم جدا گرديده است. به تمام ديوارهاي دور تالار پرده‌هايي آويخته شده كه آسترشان قلمكاري بسيار لطيف و خوش نقش و نگار است. در سمتي كه آفتاب به درون تالار مي‌تابد پرده‌ها را هشت پا بالاتر از سطح زمين نصب كرده‌اند تا بيرون ديده شود. حوض بزرگي كه از سنگ مرمر ساخته شده، و ميان و اطرافش فواره‌هاي متعدد دارد در ميان اين تالار است. جانشين شاه عباس دوم در همين تالار تاجگذاري كرد و من شرح آن را به تفصيل تمام در كتاب شرح تاجگذاري شاه سليمان آورده‌ام.
اگر از درگاه ورودي مستقيما از خيابان پيش برويم به ايواني مي‌رسيم كه در دو طرفش بناهايي ساخته شده كه داراي حجره‌ها و دالانهايي است كه مجموع آنها را كارخانه مي‌گويند، و در اين جاست كه براي شاه و منسوبانش كار مي‌كنند، و من شرح آن را پيش از اين به تفصيل آورده‌ام.
عمارت سمت راست كتابخانه و كارگاه صحافي است. ميرزا مقيم كه شاه عباس دوم در سال 1657 او را به سمت سفارت به دربار شاه كلكند «1»Colconde فرستاد قبلا رئيس اين كتابخانه بود. اتاق كتابخانه كوچك است و براي اين كار هيچ مناسب نيست، زيرا درازاي آن فقط بيست و دو پا و پهنايش دوازده پاست. همه ديوارهايش از بالا تا پايين داراي رفهايي به عمق پانزده شانزده انگشت «2» مي‌باشد كه در آنها كتابها به نسبت طول و عرض و حجم كتاب بدون توجه به موضوع و محتويات آن در كتابخانه‌هاي ما كاملا رعايت مي‌شود روي هم چيده شده است. نام مؤلف بعضي كتابها در عطف آنها نوشته شده است.
______________________________
(1)- كلكند قسمتي از كشور هند و جزء ايالت دكن بوده و پادشاهان دكن در آنجا مقدار زيادي جواهر اندوخته بودند.
(2)- هر پوس يا انگشت معادل 27 ميلي متر يا يك دوازدهم پا بوده است.
ص: 1448
پرده‌اي آستردار كه در سرتاسر ديوارهاي كتابخانه از سقف آويخته شده تمام رفهاي پر از كتاب را نهان مي‌دارد، چنان‌كه كساني كه وارد كتابخانه مي‌شوند جز پرده‌ها و دو رديف صندوقهايي كه پر از كتاب است و كنار ديوار چيده شده و هر كدام چهار پا ارتفاع دارد، چيزي نمي‌بينند. كتابهاي اين كتابخانه سلطنتي فارسي، عربي، تركي و كوفي مي‌باشد. از كتابدار خواهش كردم آن دسته از كتابهايي را كه به زبانهاي ملل مغرب زمين است به من نشان بدهد. جواب داد در كتابخانه دو صندوق محتوي اين نوع كتابها وجود دارد كه در هر يك پنجاه يا شصت مجلّد نگهداري مي‌شود، و چند مجلّد از بزرگ‌ترين آنها را به من نشان داد.
بعض آنها كتب ديني كاتوليكها و برخي ديگر كتابهاي تاريخي و رياضي بود. كتابهاي ديني ما را از غارت جزيره هرموز، كتابهاي دسته دوم را از تاراجگري خانه سفير هلشتين‌Hopstein كه هفتاد هشتاد سال پيش اتفاق افتاده به چنگ آورده‌اند. وي را اولئآريوس‌Olearius منشي سفير دانسته كه كتابخانه‌اي نسبتا خوب داشته است.
در كنار اين كتابخانه و كارگاه صحافي مخزن بزرگ جامه يا خلعت خانه است.
در اين مخزن خلعتهايي كه شاه به هر كس مورد توجهش قرار گيرد مي‌بخشد، نگهداري مي‌شود. خلعت خانه داراي اتاقهاي بزرگ متعددي است. در برخي از آنها خلعت آماده مي‌كنند، و در برخي ديگر لباسها را از نظر نوع و قيمت جدا، و هر دسته را در اتاقي نگهداري مي‌كنند. شاه هر سال قريب هشت هزار خلعت كه هزينه آنها از يك ميليون اكو درمي‌گذرد به افراد مورد نظر خود مي‌بخشد.
خيلي نزديك خلعت خانه مخزن صندوقهايي است كه آن را صندوق خانه كوچك مي‌نامند، و در آن‌جا فقط براي شخص شاه لباس آماده مي‌كنند.
از آن پس قهوه خانه، قليان‌خانه، و جايي است كه در آن وسايل روشنايي تأمين مي‌شود و آن را پيه خانه مي‌گويند. زيرا بيشتر مردم براي روشن داشتن منازل خود در شبها، از پيه تصفيه شده كه همانند موم سفيد و سخت است استفاده مي‌كنند. پس از آن شرابخانه است. چون همه اين مخزنها مانند هم ساخته شده و يكي مي‌تواند بيانگر اساس ساختمان تمام اين مخازن باشد من به شرح شرابخانه بسنده مي‌كنم.
شرابخانه تالاري است به ارتفاع شش هفت تواز «1» كه كفش به اندازه دو پا از سطح زمين بالاتر است. اين تالار در ميان باغي بنا شده، مدخلش تنگ است، و به فاصله دو قدم
______________________________
(1)- تواز واحد طول قديم فرانسويان بوده و 949/ 1 متر درازا داشته است.
ص: 1449
ديوار كوچكي جلو درگاه كشيده‌اند تا آنچه در آن مي‌كنند معلوم نباشد. در طرف چپ داخل شرابخانه چند اتاق، و در جانب راست آن تالار بزرگي است كه سقفش به شكل مربع مستطيل يا به صورتصليب «1» يوناني مي‌باشد. دو شاه‌نشين به عمق شانزده پا در دو طرف آن مي‌باشد.
ميان تالار مزيّن به حوض بزرگيست كه كناره‌هايش از سنگ سماق است. سراسر ديوارهاي تالار تا ارتفاع هشت پا از سنگ يشم پوشيده شده، و از آن بالاتر تا سقف، رفهاي مقرنسي است به هزاران طرح بديع و ظريف كه در آن انواع ظرفهاي جالب جاي دارد. كف اين تالار از فرشهاي ابريشمين زرتار پوشيده شده، و در سراسر گيتي چيزي به ظرافت و زيبايي و ديده‌نوازي و شادي‌آفريني اين ظروف باده‌پيمايي، و جامها و ساغرها كه همه از بلورهاي درخشان، انواع عقيق، يشم، كهربا، مرجان، چينيهاي ظريف، سنگهاي گرانبها، طلا، نقره، مينا ساخته و پرداخته شده وجود ندارد. اين ظرفهاي جالب كه ديده از ديدنشان سير نمي‌شود با چنان ظرافت و مهارتي در رفها و مقرنس‌كاريها جاي گرفته كه چنان مي‌نمايد در دم فرو مي‌ريزند. مخازن مجاور اين تالار باشكوه جايگاه صندوقهاي پر از ظروف شراب مي‌باشد. هر يك اين صندوقها چهار پا ارتفاع و دو پا پهنا دارد. شراب يا در ظرفهاي بزرگ بلوريني است كه هريك پانزده تا شانزده پينت «2»Pinte گنجايش دارد، و يا در شيشه‌هاي گردن درازي است كه گنجايش هر كدام دو تا سه پينت است.
چنانكه در نقشه نمايان است اين قرابه‌ها از بلورهاي ونيزي است كه با طرحهاي شستي و تراش و مشبك‌كاري ساخته شده، و چون شرابهاي عالي و مردافكن آسيا سرخ- رنگند، آنها را در تنگها و شيشه‌هاي بلورين مي‌ريزند تا رنگ زيبا و ذوق آفرينشان نمودار باشد. اين شرابها را از گرجستان يا از كاراماني «3»Caramanie يا از شيراز آورده‌اند. سر ظرفهاي بزرگ شراب را با موم، و روي آن را با تافته سرخ مي‌بندند. به هر روي بايد همه آنها به مهر حاكم محل ممهور باشد، و ظرفي كه مهر نداشته باشد در آن‌جا نيست. از ميان كتيبه‌هايي كه بر ديوارهاي شرابخانه نقش شده همين يكي را مي‌آورم: «زندگي در حقيقت مستي دمادم است؛ مستي‌يي كه شادي و لذتش از ميان مي‌رود، اما سر درد و خمارش به جا
______________________________
(1)- صليب يوناني شكلي است كه طول دو خطي كه در ميان يكديگر را قطع مي‌كنند مانند+ علامت جمع برابر باشد.
(2)- پينت واحد حجم قديم بوده كه در هر كشور گنج متفاوت داشته و در فرانسه معادل 93 سانتي‌ليتر بوده است.
(3)- نام ناحيه‌اي از آسياي صغير
ص: 1450
عمارت چهل ستون مي‌ماند.»
در مجاورت شرابخانه مجلل‌ترين، باشكوه‌ترين و بزرگ‌ترين بناهاي سلطنتي قرار دارد، و آن عمارت چهل ستون است كه گرچه چهل ستون ناميده مي‌شود اما بيش از هجده ستون ندارد. و سبب اينست كه ايرانيان در مقام مبالغه رقم چهل را بر زبان مي‌آورند چنان‌كه به جارهاي ما كه چند شاخه دارد چهل چراغ مي‌گويند، و نيز قسمتي از بناي تخت جمشيد را چهل ستون مي‌نامند، در صورتي كه عده ستونها بيش از نصف اين شماره نبوده است.
اين عمارت نيز مانند ديگر بناهاي سلطنتي ميان باغي ساخته شده است، و آن مشتمل بر تالاري است كه پنج پا از سطح زمين بالاتر است. پهنايش پنجاه و دو و عمقش هشت گام مي‌باشد. اين عمارت سه مرتبه دارد و هر كدام آن دو پا از مرتبه ديگر بالاتر است.
سقف اين بنا خاتم كاري و متكي بر هجده ستون مي‌باشد كه هر يك سي پا ارتفاع دارد و همه زراندود مي‌باشد. در دو طرف چهل ستون دو اتاق نسبتا بزرگ ساخته شده، و در پشت تالار بزرگ تالار ديگري است كه طولش سي پا و عرضش پانزده پاست، و اتاقهاي كوچكي در گوشه‌هاي آن ساخته شده است.
ص: 1451
ديوارها تا نصف ارتفاع از سنگ مرمر سفيد منقش زرنگار، و باقي از آينه و شيشه‌هاي رنگارنگ پوشيده شده. ميان هر يك از صفه‌هاي سه گانه تالار حوضي از سنگ مرمر سفيد است. حوض صفّه اول به شكل مربع و به قطر ده پاست و دو حوض دو صفحه ديگر هشت ضلعي است. تخت شاه كه دوازده پا طول و هشت پا پهنا دارد در انتهاي صفّه چهارم قرار دارد. دو بخاري ديواري در طرف راست، دو بخاري ديواري در جانب چپ تالار ساخته شده، بالاي بخاريها نقاشيهاي مفصلي است كه بيشتر سطح ديوار را در برگرفته است. يكي از نقاشيها نشان دهنده ميدان جنگ شاه عباس بزرگ با ازبكهاست، و دو نقاشي ديگر مجلس شادخواري و باده‌گساري را مي‌نمايد. در نقاشيهاي ديگر صحنه‌هاي شهواني و عشرت‌جويي يا نقاشيهايي با لاجورد و طلا نموده شده. به هر روي سراسر ديوارها نقاشي است، و جايي بدون نقش بر ديوارها وجود ندارد.
دور تا دور بالاي تالار پرده‌هاي كلفت دورويه از پارچه‌هاي منقش زرتار تا هشت پا مانده به كف آويخته شده، و اين پرده‌ها مانع تابيدن حرارت آفتاب به درون تالار است. از اين رو همواره هواي داخل ملايم و مطبوع است، و به‌طور كلي باشكوه‌تر و مجلل‌تر از بار عامهايي كه در دربار ايران تشكيل مي‌شود، در هيچ كشور نمي‌توان ديد.
تخت شاه همانند تختخواب كوچكي است كه به راحتي مي‌تواند روي آن بنشيند.
در آن چهار بالش بزرگ مرواريد دوزي و جواهرنشان جاي دارد. گروهي از خواجه‌هاي سفيد پوست تازه جوان كه همه آيت زيبايي مي‌باشند گرد وي به صورت هلال بر پاي ايستاده‌اند، و چهار يا پنج خواجه بزرگ‌تر پشت سرش ايستاده و سلاح وي را كه برّان و جواهرنشان است در دست دارند. بزرگ‌ترين جاه‌مندان دربار در صفه‌اي كه تخت شاه در آنست حضور دارند.
بزرگاني كه مقامشان اندكي پايين‌تر است در صفّه دوم، و بزرگاني كه هنوز جوانند با كساني كه هنوز اجازه حضور در جلسه را ندارند با افراد دسته نوازندگان موسيقي در صفّه فرودين مي‌ايستند. صاحب منصباني كه وظايفي بر عهده دارند در باغ به فاصله چند قدمي جايگاه مخصوص برابر شاه ايستاده‌اند. در همين محوطه كه اين تالار مجلل ساخته شده دو تالار ديگر نيز هست. يكي از آن دو، داراي پنج صفه هشت ضلعي است كه به هم راه دارند و هر كدام به چهار ستون زراندود زيبا متكي است، و در ميان تالار حوضي ساخته شده است.
تالار ديگر چهارگوشه است و چند اتاق و چند صندوقخانه دارد.
در كاخ سلطنتي جز اين عمارت دو ساختمان بزرگ ديگر همانند اين بنا وجود دارد
ص: 1452
كه هر يك در باغي جدا از هم ساخته شده است. يكي از اين دو تقريبا مشابه ساختماني است كه شرحش گذشت. عمارت ديگر داراي دو طبقه است كه در طبقه اول چند تالار ساخته شده و طبقه دوم داراي چند اتاق، چند ايوان و چند صندوقخانه است، و هر يك از اتاقهاي اين طبقه حوضي فواره‌دار دارد.
عماراتي كه شرح آنها گذشت از جمله ساختمانهايي است كه در محوطه كاخ سلطنتي بنا شده و مجالس بار شاه در آن تشكيل مي‌گردد. چنان‌كه پيش از اين گذشت هر يك اين بناهاي مجلل ميان باغي ساخته شده و يا رو به باغ دارد. ديوارهاي دور باغها همه از گل ساخته شده و بلندي آنها از ده دوازده پا درمي‌گذرد. از بالا تا پايين ديوارها جابه‌جا چراغ نصب شده، و بالاي ديوارها راهروهايي تعبيه شده كه تنها شاه مي‌تواند از آن گذر كند و بي‌آن كه ديده شود هر جا اراده كند برود. در باقي محوطه كاخ سلطنتي انبارها، مخزنها، كارگاههاي صنايع و عمارت مخصوص اقامت زنان ساخته شده كه ما آن را سرا و ايرانيان آن را حرم يعني مكان مقدس مي‌نامند.
طول دور حرم از يك ليو درمي‌گذرد. چون من همه جاي حرم را نديده‌ام نمي‌توانم شرح تمام قسمتهاي آن را بنويسم از اين رو آنچه را مشاهده كرده‌ام، يا در اين‌باره از ديگران شنيده‌ام مي‌آورم. در چنين جاها آسان آسان نمي‌توان راه يافت، و بخت‌مندي و توفيق شايان به‌كار است. گاه چنان روي مي‌نمايد كه كارگران و استادكاراني براي تعمير و ترميم عمارات اجازه ورود به حرم مي‌يابند. در اين صورت تمام كساني را كه در قسمت مورد نظر سكونت دارند، تا خاتمه كار تعميرات به قسمتهاي ديگر منتقل مي‌كنند. افزون بر اين در تمام مدتي كه كارگران به كار اشتغال دارند خواجه‌ها كاملا مواظبشان مي‌باشند، و آنان را ناچار مي‌كنند فقط به روبه‌روي خود نگاه كنند و نه به اطراف ديگر.
جز آنچه خود از حرم دربار اصفهان دريافته‌ام خبرهايي از بعضي خواجه‌سرايان، و آن دسته از زناني كه براي فروش لباس و زيورآلات و ديگر چيزها به حرم راه مي‌يابند، شنيده‌ام.
ديوارهاي دور حرم چندان بلند است كه ديوار هيچ يك از ديرهاي اروپا بدان ارتفاع نيست. حرم سه خيابان بزرگ دارد. يكي چنان‌كه پيش از اين ياد كرده‌ام در ميدان شاه است. يكي روبه‌روي جبّاخانه كوچك، و سه ديگر كه خيابان اصلي است و از دو خيابان ديگر مهم‌تر است و خيابان در مطبخ نام دارد. خيابان ديگري نيز در فاصله نيم ليويي خيابان مطبخ وجود دارد كه فقط شاه از آن رفت و آمد مي‌كند. خيابان اول به سردر بزرگي پايان
ص: 1453
مي‌پذيرد كه روبه‌روي آن سه تالار بزرگ است، و هر كدام دو اتاق كوچك دارد كه جايگاه كشيك‌چيان مي‌باشد. صاحبمنصبان دولتي و كساني كه با شاه كار دارند مجازند كه در دو تالار اول درآيند، ولي تالار سوم به خواجگان اختصاص دارد. سردر موصوف بر سر يك پيچ، و در پناه برجي بلند واقع است، و از بيرون ديده نمي‌شود. اين سردر پهن و مرتفع مي‌باشد.
سقفش گنبدسان است و ديوارهايش تا ده ذراع از سطح زمين با صفحاتي از سنگ مرمر منقش و زرنگار پوشيده شده است، و دور آن سكويي سرتاسري است كه خواجه‌هاي محافظ روي آن مي‌نشينند. وظيفه اين خواجه‌ها بردن پيغام خواجه‌هاي بيرون از حرم به داخل است. زيرا عده خاصي از خواجه‌ها اجازه ورود به داخل حرم را دارند، و همه نمي‌توانند بدان‌جا درآيند.
خواجه‌هاي جوان به ندرت جواز ورود مي‌يابند، و خواجه‌هاي سفيد پوست مطلقا حق داخل شدن به حرم را ندارند، مگر اين‌كه شاه آنان را بخواند. جايگاه سكونت خواجه‌هايي كه در حرم خدمت مي‌كنند بيرون، و از محل اقامت زنان حرم دور است و فقط خواجه‌هاي پير و سياه وظيفه بردن و آوردن پيغام را انجام مي‌دهند.
پس از سردر بزرگ، مسافتي دور از آن، تا جايي كه نگاه را قوّت رسيدن است باغهايي است كه درختان انبوه و سردرهم آورده دارد. در فاصله صد و بيست قدمي، چهار بناي بزرگ واقع است كه هيچيك آنها دورش ديوار ندارد؛ زيرا فاصله ميان آنها با هم بيش از صد و پنجاه قدم نيست. نخستين عمارت مهمانخانه نام دارد، زيرا مهمانان زن در آن‌جا پذيرايي مي‌شوند. زنان جاه‌مندان و بزرگاني كه براي ديدار كردن شاهزاده خانمهايي كه تازه عروسي كرده‌اند مي‌آيند، در اين عمارت جمع مي‌شوند. همچنين زنان و دختراني را كه براي نشان دادن زيباييشان به شاه، به حرم مي‌آورند در اين عمارت حضور مي‌يابند.
نام عمارت ديگر فردوس، و اسم ساختمان ديگر ديوان آينه خانه است زيرا سطح همه ديوارها و سقف تالارش نيز از آينه پوشيده شده است.
چهارمين عمارت، عمارت درياچه ناميده مي‌شود زيرا برابر آن استخريست كه قطرش بيست قدم است. ايرانيان بر عموم حوضها و استخرهاي بزرگ را درياچه مي‌نامند.
در اين استخر انواع پرندگان آبي ديده مي‌شود. همچنين در ميانش باغچه سرسبزيست به قطر سي پا كه سطح آن از روي آب فقط شش انگشت بالاتر است، و دور آن طارمي زراندودي نصب كرده‌اند. سراسر كناره‌هاي استخر به عرض چهار تواز با قطعات چهار گوش مرمر سفيد فرش شده و قايق كوچكي در آن است كه براي گردش روي آب يا رفتن به باغچه از وجود آن استفاده مي‌شود. چهار تن پادشاهاني كه پيش از پادشاه كنوني بر ايران سلطنت رانده‌اند
ص: 1454
هر يك چنين بناها برپا داشته‌اند. اين بناها دو طبقه‌اند. طبقه پايين مشتمل بر تالار و چند اتاق و چند صندوقخانه دور آنست، و طبقه بالا چند اتاق كوچك‌تر، چند صندوقخانه، و چند ايوانچه دارد. اين بنا چنان تو در تو ساخته شده كه لابيرنت را مانند است. من يكي از آنها را كه مزيّن به انواع وسايل و اواني و اثاثه مناسب خوشگذراني بود ديده‌ام، نهاليها روي فرشهاي گرانبهايي گسترده شده كه زير آنها به منظور حفاظتشان نمدهاي ضخيمي گسترده‌اند. اين جامه خوابها عرض تمام محلي را كه در آن گسترده شده‌اند در بر گرفته‌اند.
جز آن قسمت اتاقها كه از چوبهاي عطرآگين ساخته شده، و روزنه سقفها، تمام ديوارهاي تالارها و اتاقها و جاهاي ديگر همه با نقشهاي زيبا و ديده‌نواز زراندود و لاجوردين زينت يافته و اشعار و جملات دلاويز نغز و كوتاهي كه جابه‌جا بر لوحه‌هايي زرين و لاجوردين نقش شده داراي مضامين مختلف بعضي درباره عشق، و برخي راجع به اخلاق مي‌باشند.
در يكي از كاخها عمارتي سه طبقه بر روي ستونهاي چوبي زرين ساخته شده كه مي‌توان آن را غار ناميد. زيرا آب در همه طبقات عمارت در جويهاي باريك جريان دارد، و به صورت آبشاري از اتاقي به اتاق ديگر فرو مي‌ريزد، چنان‌كه اگر كسي به هر يك اين اتاقها درآيد مي‌پندارد كه در چهار جانبش آب جريان دارد. آب را با ماشين از چاهي كه در آن نزديكي است وسيله لوله‌اي به بالا انتقال مي‌دهند.
آن سوتر اين عمارتهاي مجلّل بناي بزرگ ديگري ميان سي بناي كوچك‌تر ساخته شده. تمام اين بناها در يك رديفند. همه دو طبقه‌اند و هر كدام داراي دو اتاق، يك صندوقخانه و يك ايوان مي‌باشد. ايوانها ده گام درازا و چهارگام عمق دارند. شمال و جنوب اين بناها باغ است و به دو سو گشوده مي‌شود تا در همه فصل‌ها استفاده كردن از آنها مطبوع باشد.
در اين عمارت شاه و سوگليهايش با بيست زن ديگر كه همه مورد نظر و دلخواه وي مي‌باشند زندگي مي‌كنند. زنان ديگر در اتاقهايي كه در طول ديوار اين محوطه ساخته شده و همانند خوابگاههاي ديرها مي‌باشد ساكنند. زنان در طبقه زير و خواجه‌ها در طبقه بالا مسكن دارند. مقدار اين بناها به صد و پنجاه تا صد و هشتاد مي‌رسد و در آنها هشتصد تا نهصد تن اقامت دارند.
صد قدم دور از اين بناها، آبدارخانه‌ها، آشپزخانه‌ها، گرمابه‌ها، انبارهاي گوناگون كه همه مورد احتياجند ساخته شده است؛ و اين جمله وصف بناهاي نخستين محوطه است كه به شرح آمد.
ص: 1455
قصر شاه
ص: 1456
در سه قسمت ديگر كه اوّلين آن بزرگ‌تر مي‌باشد، و بسيار خوش منظر و باصفاست منحصرا براي لذت‌جويي و عيش و عشرت ساخته شده. محوطه اين بنا باغهايي است كه از هر سوي آنها جويهاي آب جريان دارد، با استخرهاي لبريز از آب، و قفسهايي كه در آن انواع پرندگان جا دارند، و عمارات كلاه فرنگي مانند كه با مجلل‌ترين و گرانبهاترين مبلمان كه مانند آنها را در ديگر كشورها نمي‌توان ديد آذين يافته است. بناهاي محوطه دوم مخصوص سكونت پسران بزرگ پادشاه كنوني يا پسران پادشاه فقيد است كه بي‌هيچ مانع و رادعي مي‌توانند با زنان صحبت و معاشرت كنند.
محوطه سوم كه گشاده‌تر از قسمتهاي ديگر است به زنان پير و فرسوده، و زنان پادشاه پيشين اختصاص دارد.
آنچه در اين‌باره ناگفته مانده توصيف درهاي ورودي كاخ سلطنتي است، و آن شامل پنج سردر اصلي است به اين شرح: اولين و عمده‌ترين آنها عالي‌قاپوست كه تصوير آن در نقشه ميدان شاه ديده مي‌شود. در بالاي اين سردر عمارت بسيار باشكوهي ساخته شده كه چندان مرتفع است كه اگر كسي از بالاي آن به ميدان بنگرد قامت عابران را بزرگ‌تر از دوپا نمي‌بيند. اين بناي رفيع و مجلل روي سه رديف ستونهاي بلند برپا شده و در ميانش حوضي از سنگ يشم كه سه فواره دارد ساخته شده است. آب مورد نياز وسيله چند گاو كشيده مي‌شود، و سه ماشين كه يكي بالاي ديگري است، آب را به طبقات بالا مي‌رساند. منظره جهش آب از فواره‌هايي كه در چنان بلندي تعبيه شده به راستي شگفت‌انگيز و حيرت‌آور است. من از زيباييهاي خيره كننده و سحرآميز سقف اين تالار و شگفتيهاي طارميها و ديگر بدايع آن سخن نمي‌گويم زيرا نقشه‌اش گوياترين اين اوصاف است.
دومين سردر كاخ سلطنتي رو به حرمسرا گشوده مي‌شود. سومين در جانب شمال و موسوم به در چهار حوض است، و در چهارم كه در شاهي نزديك آن مي‌باشد موسوم به در آشپزخانه است.
نانواييهاي سلطنتي كه شامل چهار قسمت مي‌باشد، و در آنها انواع نان پخته مي‌شود نزديك آنست. نان لواش كه مانند پوست آهو نازك مي‌باشد يكي از اقسام نان است.
نان سنگگ كه روي توده شن داغ پخته مي‌شود، و خوب و بزرگ، و مانند سيني سيمين سپيد است، و نانهاي كوچكي كه با شير يا تخم مرغ آميخته است؛ و نانهاي معمولي كه ضخامتشان از كلفتي انگشت كوچك بيشتر نيست از انواع نان مي‌باشد.
نزديك در مطبخ بعضي انبارهاي سلطنتي از قبيل سفره‌خانه كه در آن انواع وسايل
ص: 1457
و لوازم سفره نگهداري مي‌شود، انبار خواربار، مخزن ظروف چيني كه در آن فقط ظرفهاي چيني جمع‌آوري مي‌گردد، واقع است. زيرا ظروف طلا در جايي ديگر حفاظت مي‌شود؛ و انبار ديگري كه در آن جيره افسران جزء دربار تقسيم مي‌گردد. در همين سمت چندين مخزن يا انبار پيرامون محوطه‌اي وسيع كه نزديك هفتصد گام درازا و صد و پنجاه قدم پهنا دارد وجود دارد. در ميان آنها گروهي از غلامان سكونت دارند. اين غلامان افراد مسلحي بوده‌اند كه در زمان حاضر گرچه حقوق مي‌گيرند اما شغل معلومي ندارند، و بيشتر يا قسمتي از ساعات روز را در اين‌جا مي‌گذرانند.
پس از آن انبار ميوه، شربت‌خانه، داروخانه، انبار هيزم و مركز كار نقده دوزان و زرددوزان است. اين صنعتگران ماهر نه تنها همواره براي دربار ظرفها و سيني‌ها و مجمعه‌هاي مسين درست مي‌كنند، بل‌كه بشقابها، سيني‌هاي بزرگ و مجمعه‌هاي زرين و سيمين و ديگر وسايل از اين گونه مي‌سازند كه وزن هر قطعه آنها از شصت تا هشتاد مارك «1» در مي‌گذرد.
اكنون به شرح بناهاي شهر مي‌پردازم و از بازار شاه آغاز مي‌كنم. اين بازار مانند بازارهاي ديگر شبها و روزهاي جمعه و اعياد بزرگ كاملا تعطيل است، و در چنين روزها در موارد لازم از دريچه كوچكي كه در ميان دروازه تعبيه شده رفت و آمد مي‌كنند. اين بازار به قسمتي كه هيمه‌فروشان و زغال‌فروشان دكان دارند منتهي مي‌شود. و روزهاي جمعه جمعي از ديه‌نشينان پارچه كتان سفيد و كرباس به شهر مي‌آورند، در بازار هيزم فروشان و زغال‌فروشان فرود مي‌آيند و به فروختن كالاي خويش مي‌پردازند.
متصل به بازار اخير الذكر بيمارستاني است به نام دار الشفا كه هيچ شباهتي به بيمارستانهاي ما اروپاييان ندارد. بلكه از نظر بنا مانند صومعه‌ايست كه در ميان باغي ساخته شده باشد. اين دار الشفا عمارتي است دو طبقه كه قريب هشتاد اتاق كوچك اما زيبا دارد. من هرگز در آن‌جا بيمار نديده‌ام. تنها هفت يا هشت ديوانه در آن‌جا به سر مي‌برند كه با زنجير سر و گردن و دست و پايشان را به هم وصل كرده‌اند و در محوطه‌اي كاملا محصور بدون وسايل زندگي نگهداشته‌اند. بودجه‌اي كه براي تأمين مخارج اين دار الشفا اختصاص داده‌اند فقط دو هزار اكوست كه به تغذيه بيماران اختصاص دارد، و اين مبلغ نيز به صورتي نامطلوب پرداخته مي‌شود. هشتصد اكو نيز به حقوق كاركنان اختصاص يافته كه چون اين
______________________________
(1) مارك واحد وزن قديم فرانسه بوده و 72/ 424 گرم وزن داشته است.
ص: 1458
مبلغ از محل مال الاجاره كاروانسراي مسكوني بسيار بزرگي كه وصل به بيمارستان است تأمين مي‌شود نحوه پرداخت آن مرتب و بدون تأخير است. اين كاروانسرا را از آن جهت بدين نام مي‌خوانند كه در آن انواع ظروف مسين مخصوص آشپزخانه از قبيل ديگهاي بزرگ و امثال آن مي‌سازند و مي‌فروشند.
شاه عباس بزرگ اين بيمارستان و كاروانسرا را با هم ساخت تا درآمد حاصل از مال الاجاره كاروانسرا به مصرف رفع نيازمنديهاي بيمارستان برسد. كاركنان بيمارستان بدين شرح است: يك پزشك، يك داروساز، يك عالم دين، يك آشپز، يك دربان و يك جاروكش. شگفت اينكه در ميان اين جمع جرّاح وجود ندارد، زيرا در مشرق زمين جراحي دانش و كاري شناخته شده و اختصاصي نيست. استادان سلماني فصد مي‌كنند، و ديگر اعمال جراحي هرگز مورد توجه و اعتنا نمي‌باشد. هواي پاك و سازگار منطقه زخمها را كه عموما ناشي از ضربت شمشير و نيزه مي‌باشد اگر در پاكيزه نگهداشتن آنها غفلت و آسانگيري نكنند و رويشان مرهم بنهند زود بهبود مي‌يابد. مردم اروپا به سبب هواي بد سرزمينشان اگر زخمي سخت و عميق بر بدنشان وارد آيد گاه ناچار مي‌شوند به جراحيهاي دردناك و خطرمند تن دردهند. گاهي نيز دست و پايشان را قطع مي‌كنند. مثانه‌شان را جراحي مي‌نمايند، و يا يكي از عضلاتشان را مي‌شكافند. اما در مشرق زمين چون هوا پاك و صاف و سالم است هرگز چنين ناراحتيها و نگرانيها در ميان نيست.
پزشك بيمارستان از ساعت هشت صبح تا ظهر نزديك در ورودي روي يك تخت چوبي قابل جابه‌جا كردن كه قطرش بيش از سي و پنج تا چهل انگشت نيست مي‌نشيند، و بيماراني را كه به او مراجعه مي‌كنند معاينه مي‌نمايد. بهاي دارو و غذاي بيماران از محل درآمد موقوفات تأمين مي‌شود. اما چنان‌كه پيش از اين نيز آوردم هميشه عدّه بيماران بسيار كم است، به همين جهت مبلغي كه به مصرف تهيّه غذا و داروي بيماران مي‌رسد از آنچه اختلاس مي‌كنند بيشتر نيست، و به جهات مشروح در ذيل عدّه بيماراني كه به بيمارستان مراجعه مي‌كنند اندك است.
نخست اين‌كه بر خلاف كشورهاي اروپايي كه مردم بر اثر ناسازگاري هوا آسان در معرض ابتلاء به انواع بيماري‌هاي دير درمان قرار مي‌گيرند مردم مشرق زمين چون از هواي لطيف و پاك برخوردارند كمتر بيمار و دردمند مي‌شوند.
دو ديگر اين‌كه در اين بيمارستان به خوشرويي و لطف و مدارا با بيماران رفتار نمي‌كنند و با مريضان و ديوانگان چندان سرد مهري و نامردمي روا مي‌دارند كه بيماران غالبا
ص: 1459
جان مي‌سپارند از اين رو مردم هنگامي كه از بيمارستان كه آن را دار الشفا مي‌نامند سخن به ميان مي‌آورند با كنايتي تلخ و نفرت‌انگيز مي‌گويند دار الشفا دار الموت است.
سه ديگر اين‌كه مردم مشرق زمين بر خلاف ما اروپاييان گدايان را به گرفتن صدقه عادت نمي‌دهند، و چون اصولا مردم مشرق زمين به سادگي هرچه تمام‌تر زندگي مي‌كنند و احتياجاتشان زياد نيست در اجتماع ايشان افراد نيازمند و گدا بسيار اندك است.
به ياد دارم يك روز كه در شهر با يكي از بزرگان معتبر و صاحب شخصيّت و روشن نظر حركت مي‌كردم سايلي پيش آمد و صدقه خواست. من از آن مرد شريف و قدرتمند پرسيدم شما ايرانيان كه به كرامت طبع و دستگيري از بينوايان و نوع دوستي و مهمان نوازي شهره‌ايد از چه براي تيمارداري مستمندان و از پا افتادگان مركزي تأسيس نمي‌كنيد؟ در جوابم گفت: در سراسر كشور ايران كسي كه فراهم آوردن نيازمنديهاي خود را نتواند، و ناچار باشد گدايي كند وجود ندارد، و اين سگ كه دنبال ما فرياد مي‌كشد موجود بي‌غيرت و پست و بي‌حميتي است كه از غايت خست طبع به ذلّت گدايي تن در داده است.
به او نگاه كنيد و ببينيد بسي نمانده كه از پرخوري شكمش بتركد.
مي‌گويند كسي به او رنگ زيب پادشاه مغول كبير كه در اين روزگاران بر كشور هند سلطنت مي‌كند پيشنهاد كرد كه در مملكت خويش براي رفاه حال بينوايان و فقيران و از پا درافتادگان آسايشگاههايي بسازد، و او جواب داد: نه، به وجود اين مؤسسات هيچ نياز نيست، زيرا من چنان كشورم را آبادان مي‌دارم كه همه كس به رفاه و در غايت فراواني نعمت زندگي كند و هيچ مستمند و گدا در سراسر مملكتم وجود نداشته باشد.
گدايان ايراني به راستي سخت بد منظر و مهيبند، و به هنگام صدقه طلبيدن غالبا چنين دعا مي‌كنند: داغ فرزند نبيني، قربانت شوم.
در اصفهان بيمارستان ديگري نيز هست كه نه از بيمارستاني كه شرحش گذشت بزرگتر است، و نه وضع داخلي آن بهتر و منظم‌تر مي‌باشد.
جلوتر و دورتر بازاري است كه مرتفع‌ترين و درازترين بازارهاي شهر است و طولش از ششصد قدم درمي‌گذرد. در قسمت مقدّم آن آهنگران دكان دارند، و در قسمت تالي چلنگران به ساختن آلات و ابزار كشاورزي، زنجير، تابه نان‌پزي و تنورهاي مخصوص ييلاق اشتغال دارند، وقتي صاحبان اين دكانها با هم به كار مي‌پردازند، و بر روي قطعات فلزي چكش مي‌كوبند چنان صداي مهيب و گوشخراشي در بازار مي‌پيچد كه به راستي غير قابل تحمل است، و مي‌توان باور كرد كه اين وحشتناك‌ترين صدايي است كه ممكن است در
ص: 1460
جهان در وجود آيد. نخستين باري كه از اين بازار مي‌گذشتم به شنيدن اين صداهاي بيم‌انگيز چنان گيج و ناراحت گشتم كه جز روزهاي عيد هرگز رنج گذشتن از آن‌جا را بر خود هموار نمي‌كردم؛ و اگر ناچار مي‌شدم براي رفتن به جايي از آن بازار عبور كنم راه خود را به قدر ربع فرسنگ دور مي‌كردم و از آن سوتر مي‌رفتم. با وجود اين در ميان بازار صدا چندان درشتناك و آزار دهنده نيست زيرا بازار هم دراز و هم سقفش بلند است.
در آخرين قسمت بازار كارگاه رنگرزان است، و در انتهايش يكي از قشنگ‌ترين كاروانسراهاي اصفهان واقع است كه آن را كاروانسراي خراسانيان مي‌نامند. زيرا غالب كاروانيان و مسافران خراساني در آن فرود مي‌آيند. در شهرهاي بزرگ ايران هر يك از بازارها به صنف معيني اختصاص دارد و در هر كدام از كاروانسراها نيز بازرگانان و مسافران ولايت معيني بار مي‌اندازند. وقتي كسي مايل به ديدار يكي از مردم ولايت دوري باشد همين بس به كاروانسرايي كه به نام آن ولايت يا آن شهر معروف است برود تا شخص مورد نظر خود را بيابد؛ و اگر وي در آن‌جا نباشد همولايتيهايش نشاني او را مي‌دهند. با وجود اين هر يك از كاروانيان و مسافران مي‌تواند در هر كاروانسرا كه مناسب‌تر بداند فرود آيد، و ناچار نيست در كاروانسراي معيني بار بيندازد.
براي تهيه كردن انواع لوازم زندگي مي‌توان به محلها و دكانهايي كه اختصاصا آنها را مي‌فروشند مراجعه كرد. همچنين كاروانسراهايي وجود دارد كه در آنها هر طايفه و افراد هر ملتي مي‌تواند در آنها بار بگشايد و اقامت اختيار كند.
كاخ مقصود بيگ نزديك كاروانسراي خراسانيان واقع است. زماني كه من در ايران سفر مي‌كردم مقصود بيگ خوانسالار شاه بود. از صد سال پيش اين سمت در اين خانواده موروثي است.
در فاصله دويست قدمي اين مكان نسبت به دروازه شاهي ميدان بزرگ و مربع شكلي است كه جلوخان خانه باشكوه و كاخ مانند صدر موقوفات، رئيس و ناظر كلّ موقوفات غير سلطنتي در آن است. چنان‌كه پيش از اين ياد كرده‌ام دو صدر يا دو مجتهد اعظم در ايران وجود دارند. درباره شخصيت و وظايف صدر عامه قبلا بحث كرده‌ام؛ و صدر خاصه كسي است كه مسؤوليت موقوفات سلطنتي به عهده اوست، و هر چند مقدار آن به قدر موقوفات عامه نيست، اهميت و اعتبارش كمتر نمي‌باشد.
كاخ مقصود بيگ وسيع‌ترين كاخهاي شهر اصفهان است و اطراف آن را باغهاي بزرگي فراگرفته است. تالارهايش هشتاد پا درازا دارد، و داراي انبارها و آبدارخانه‌هاي
ص: 1461
متعدد است، بنايش به سبك جديد مي‌باشد و نسبتا تازه‌ساز است. يكي از حاكمان قديم خراسان موسوم به رستم خان آن را ساخته و پس از آن به ارث به برادرش عليقلي خان فرمانده كلّ ارتش ايران رسيده. چون وي فرزند نداشته شاه به نام وراثت كليه داراييش را تصاحب كرده و به صدر عامه كه يكي از شاهزاده خانمهاي خاندان سلطنت را به زني داشته بخشيده است.
در بعضي از تالارهاي آن لوحه‌هايي لاجوردين به هزاران طرح زيبا نقش شده و روي آنها اشعار و سخناني نغز و دلنشين نگاشته شده كه از آن جمله است:

به نطق آدمي بهتر است از دواب‌دواب از تو به گر نگويي صواب
به عذر توبه توان رستن از عذاب خداو ليك مي‌نتوان از زبان مردم رست

«بيجاده و سنگريزه هر دو سنگند، اما ميان آن دو تفاوت بسيار است»
«روزي كه مي‌خواستم زن بگيرم همه كساني كه زن گرفته بودند زبانشان بسته بود، و اكنون كه زن گرفته‌ام همه آنان كر شده‌اند.»
«گيرم كه بسي زيستيد و عمر دراز كرديد، و چندان كه آرزو داشتيد مال اندوختيد و شهرت يافتيد، مگر پايان زندگي مرگ نيست.»
ميان بازار رنگرزان چهار سوي بزرگي است كه من وصف آن را ناگفته گذاشته‌ام.
اين چهار سو با گنبدي بزرگ پوشيده شده كه در ميانش روزنه بزرگي براي تابيدن نور به داخل تعبيه كرده‌اند، روشنايي همه بازارها از چنين روزنه‌هاست. اين بازار از طرف راست به ميداني به بزرگي ميدان سلطنتي پاريس منتهي مي‌شود، امّا زيبايي آن را ندارد. اين ميدان را ميدان نو يا ميدان نقش جهان مي‌خوانند كه به معني ميدان با شيشه‌هاي نقش‌آگين است. زيرا براي ساختن اين ميدان عمارت بزرگي را كه داراي شيشه‌هاي رنگين و پرنقش و نگار بوده و نقش جهان نام داشته، خراب كرده‌اند. بعضي نويسندگان اسم ميدان نقش جهان را به مناسبت زيبايي كاخ آن ميدان نقش جهان‌نما آورده‌اند.
باري، ميدان نو اصفهان را شاه عباس ثاني بنا نهاد تا همه صنعتگران و سوداگران و دست فروشاني را كه در ميدان شاه به كسب و كار اشتغال داشتند بدان ميدان منتقل كند.
ص: 1462
متّصل به يك طرف ميدان يكي از جمله بزرگ‌ترين كاروانسراهاي اصفهان است كه آن را نيز شاه عباس دوم ساخته است، و كاروانسراي حلال ناميده مي‌شود. توجيه اين وجه تسميه بدون ذكر اين نكته دشوار است: مسلمانان پاك اعتقاد بر اين باورند اگر كسي معاشي را كه از راه نامشروع و زور و ظلم به دست آورده باشد بخورد آن روزي بر او حرام است و چون با جسم و جان وي آميخته مي‌گردد نمازي كه به قصد عبادت مي‌گزارد نه تنها مورد قبول درگاه پاك يزدان قرار نمي‌گيرد، بل‌كه چون با تن و روان پليد و نابكار رو به آستان خدا آورده به جاي اين‌كه مستجاب الدعوه باشد و پاداش يابد، در آخرت به عقوبت گرفتار مي‌گردد. همچنين ايرانيان بر اين اعتقادند كه آثار غذاي حرام تا هشت پشت در اعقاب خورندگان مال حرام به‌جا مي‌ماند، و عقوبات سخت دامنگيرشان مي‌شود. مسلمانان در اين مورد اعتقاد استوار دارند، و هر زمان در اين موضوع به بحث مي‌پردازند با ايماني قوي مي‌گويند از جمله توفيقات رباني امامان اين است كه به تشخيص حلال از حرام معرفت تمام و كمال دارند و آنچه را كه مي‌خورند و مي‌آشامند و مي‌پوشند، يا به طريق ديگر به‌كار مي‌برند همه حلال است. بر مبناي همين اعتقادات در خور ستايش، بسياري از مسلمانان راستين و مؤمنان واقعي سعي بليغ مي‌كردند كه روزي خود را از مال حلال به دست آورند. از جمله آنان مغول كبير بود. اين جهانگشاي بلند آوازه كه مسلماني پاك دين و متعصب بود چون به يقين مي‌دانست همه داراييش از راه زور و تجاوز به دست آمده، براي اين‌كه روزي از طريق حلال بخورد همواره به كتابت قرآن مجيد مي‌پرداخت و محرمانه مي‌فروخت، و بهاي آنها را صرف روزي خود مي‌كرد؛ و از اين جهت نام خود را به عنوان كاتب نمي‌نوشت، و به استتار نام خود مي‌كوشيد تا مبادا خواستاران براي به دست آوردن آن بهاي بيشتري بپردازند.
شاه عباس دوم براي رسيدن به اين نيّت نيكو راه آسان‌تري پيدا كرد، و آن ساختن كاروانسراي حلال از مال حلال بود تا روزي خود را از درآمد آن به دست آورد. عايدات اين كاروانسرا كه دو هزار اكو بود مصارف روزي شخص وي را كفايت مي‌كرد. زيرا غايت انديشه و نيّت اين مقدس مآبان اين است كه فقط معاش خود را از مال حلال بخورند، و به حلال و حرام بودن ديگر اسباب زندگي خود يا آنچه ديگران بر سر سفره مي‌خورند، كمترين توجه ندارند. پيش از اين نيز باري چند به مناسبت ياد كرده‌ام كه در مشرق زمين هر كس جداگانه غذا مي‌خورد. در ديرها نيز رسم چنين است، بنابر اين آسان مي‌توان تصور كرد و پذيرفت كه براي شاه يا هر يك از جاه‌مندان در ديكدان خاصّ وي غذا مي‌پزند.
اجاره‌بهاي اتاقهاي كاروانسراي حلال عادلانه است تا همواره حلال بماند. اما چون
ص: 1463
در سال 1669 سبب كاهش رفت و آمد كاروانيان درآمد كاروانسرا نقصان يافت عده‌اي از بازرگانان هندي را بدان‌جا انتقال دادند و از هر بار بدون توجه به نوع مال التجاره چهار فرانك مي‌گرفتند، و بدين گونه درآمد كاروانسرا فزوني يافت.
هنگام گذر از ميدان نو به سوي كاخ سلطنتي دو عمارت عالي كه پشت آنها باغهايي بزرگ و زيباست ديده مي‌شود. يكي از آن دو عمارت محمد مهدي است كه به هنگام درگذشت شاه عباس دوم صدر اعظم بود، و ديگري عمارت شاه تهماسب كه پيش از پادشاهي پسرش شاه عباس بزرگ سلطنت مي‌كرده است «1».
معني خاص عمارت جايگاه تفريح و آسايش است، و همان است كه ايتالياييها به آن ويلا مي‌گويند. اين دو عمارت اكنون دو كارگاه است كه صنعتگران در آنها براي شاه كار مي‌كنند. در يكي خيمه و خرگاه مي‌سازند، و ديگري به كارگاه جواهريان اختصاص يافته است. در عمارتي بيرون از كارگاه جواهريان، چرخ الماس‌تراشي يك استاد اروپايي نصب شده تا به جاي الماس‌تراشان ارمني قطعه الماس گرانبهايي را كه قيمتش از دويست هزار اكو درمي‌گذرد تراش دهد. زيرا با اين‌كه در مشرق زمين معدن الماس زياد است استادكاران آنان در هنر تراشيدن الماس، همانند استادان اروپايي مهارت ندارند. از اين‌رو وقتي الماسهايي را كه در مشرق زمين تراشيده‌اند به اروپا مي‌آورند بايد به دست صنعتگران ماهر اروپايي دگربار تراشيده شوند.
راهي كه به سوي كاخ سلطنتي است از گذرگاهي سرپوشيده مي‌گذرد كه روي آن بنايي به نام آئينه خانه ساخته شده، و اين نام از آن يافته كه روي چهارچوبهاي آن قطعات آينه‌هاي سنگي به صورتي بس زيبا نصب شده است. سپس راه به ميدان چهار حوض مي‌رسد و آن ميداني مربع شكل است كه اطرافش را درختان ستبر فراگرفته است. سابقا در اين ميدان چهار حوض بزرگ وجود داشته كه همه پرشده‌اند.
راه در امتداد طرف راست به سراي كاخ سلطنتي، به دري مي‌رسد كه در چهار حوض نام دارد و به داخل قصر چهل ستون كه قبلا شرح آن را آورده‌ام باز مي‌شود. و در جانب چپ بناي نيمه تمامي است كه كارگاه معدن نام دارد. اساس اين بنا را محمد بيگ
______________________________
(1)- پدر شاه عباس كبير سلطان محمد خدابنده (996- 985) و مادرش فخر النساء بيگم دختر مير عبد اللّه خان والي مازندران بود. پس از شاه تهماسب نخست پسرش شاه اسماعيل سلطنت يافت كه پادشاهيش بيش از يك سال مدت نگرفت، و پس از او پسر ديگر شاه تهماسب سلطان محمد خدابنده روز 25 رمضان 985 به تخت سلطنت برآمد. بنابر اين شاه تهماسب جدّ شاه عباس بزرگ است، نه پدر او.
ص: 1464
صدر اعظم شاه عباس دوم كه بزرگ مردي راست طبع و ستوده كار و مدبر بوده به منظور استخراج طلا و نقره كه مخارج آن غالبا بيش از منافعش مي‌باشد، نهاده است. اما چون مدت كوتاهي پس از شروع كار باني بلندانديش آن درگذشت كار ساختمان و نقشه او متوقف ماند.
چند قدم دور از اين ساختمان نيمه تمام عمارتي است عالي كه اكنون منوچهر خان والي لرستان يكي از ايالات سرحدي پارتيد در آن اقامت دارد.
بناهاي معتبر جانب چپ ميدان شاه همه به شرح آمد و اكنون به تفصيل عمارات سمت ديگر، يعني آن طرف دار الشفا مي‌پردازم. ابتدا بازار بزرگ و زيباي لله بيگ است.
اين بازار به نام باني آن لله بيگ كه در زمان شاه عباس اول ناظر كل بوده ناميده مي‌شود.
در اين بازار دو كاروانسراي بزرگ است. يكي از آن دو كاروانسراي شاه نام دارد كه حمامي به همين نام به آن پيوسته است، و اين هر دو از ابنيه سلطنتي است. در اين كاروانسرا چيني‌هاي ساخت كرمان و مشهد- دو تا از شهرهاي مهم ايران- فروخته مي‌شود. بيرون و درون ظرفهاي اين دو شهر با نقوش و لعابي به رنگ مينا آرايش يافته و چنان ظريف و زيباست كه با چيني‌هاي ساخت چين و ژاپن به اروپا مي‌برند و مي‌فروشند.
كاروانسراي ديگر به نام باني بازار، لله بيگ خوانده مي‌شود. در اين كاروانسرا بازرگانان سرمايه‌دار هندي به فروختن كالاهاي گرانبهاي هند اشتغال دارند. بازار لله بيگ نيز پر از امتعه گرانبهايي نظير پارچه‌هاي زربفت و قلابدوزي و گلدوزي و نقره‌كاري است.
در انتهاي اين بازار شركت بازرگاني انگليس است. اين كاخ بزرگ مشتمل بر باغ وسيعي است كه سه عمارت عالي در آن بنا شده، و داراي چند حوض بزرگ مي‌باشد امّا همه آنها رو به ويراني است. زيرا نه بازار تجارت رونق و گرمي دوران گذشته را دارد، و نه مردم كنوني اصفهان همانند كساني هستند كه نود سال پيش اين بنا را در اختيار شركت نهاده‌اند. از سي سال پيش كار بازرگاني در اين بنا متروك مانده و اقامتگاه ييلاقي برخي از كاركنان شركت تجاري انگليسي مقيم گمبرون اختصاص يافته كه سالي چند ماه در آن مي‌مانند به محلّ خدمت خويش بازمي‌گردند.
فاصله گمبرون واقع در ساحل خليج فارس تا اصفهان يك ماه راه است و مركز تجاري انگليسيان آن‌جاست. بسي جاي تأسف است كه زراندوديها و نقاشيهاي بديع و شگفت‌انگيز سقفها و ديوارهاي اين بناهاي بزرگ بر اثر عدم مراقبت، همه در حال فروريختن و تباه شدن است. اين عمارت باشكوه را جارچي باشي يكي از صاحبمنصبان نامي شاه عباس بزرگ در اواخر قرن شانزدهم بنا نهاد، و چون به سببي مورد غضب شاه قرار
ص: 1465
گرفت چنان‌كه آيين فرمانروايان مشرق زمين است دارايي وي مصادره شد، و پس از اين‌كه مدت زماني به شركت تجاري انگليسي براي گشايش شعبه شركت در اصفهان نمايندگاني به ايران اعزام داشت و از شاه درخواست كرد يكي از كاخهاي سلطنتي در اختيار آنان نهاده شود پادشاه دستور داد هر عمارتي كه پسندشان افتد به آنان واگذار كنند. نمايندگان شركت اين عمارت را انتخاب كردند از آنكه هم نزديك دربار، و هم براي پيشرفت فعاليتهاي تجاري ايشان مركزي مناسب بود.
شاه در سراسر كشورش كاخها و عمارتهاي بسيار دارد؛ و زماني كه من به نوشتن اين كتاب اشتغال داشتم عده كاخهايش در اصفهان از يكصد و سي باب درمي‌گذشت.
بيشتر آنها را از طريق مصادره تصاحب كرده بود. زيرا همين كه شاه به گناهي بر يكي از بزرگان و جاه‌مندان خشم مي‌گيرد و به كشتنش فرمان مي‌دهد همه دارايي وي را چنانكه پيش از اين ياد كرده‌ام به مصادره مي‌گيرد.
اما پادشاه از داشتن اين همه قصر سودي برنمي‌گيرد، زيرا اين كاخها غالبا به اقامتگاه سفيران و فرستادگان خارجي اختصاص مي‌يابد. بدين صورت كه وقتي يكي از آنان وارد پايتخت مي‌شود كسي كه به راهنمايي وي مأمور است و مهماندارباشي خوانده مي‌شود همه كاخهاي خالي شاه را به دبير يا منشي سفير نشان مي‌دهد تا يكي از آنها را براي اقامت وي انتخاب كند.
وقتي از شاه درخواست كردم يكي از كاخهايش را در اختيار من بگذارد و او پذيرفت، ناظر انتخاب آن را به خودم واگذار كرد. گفت تو كه بيش از پنج يا شش خدمتگر نداري، اين قصرهاي وسيع به چه كارت مي‌آيد.
حقيقت اينست كه داشتن اين كاخها باري سنگين بر دوش شاه است. به سخن ديگر دردسر و زيانش بيشتر از سودش مي‌باشد، زيرا غالبا خالي مي‌مانند و مراقبت و تعمير و ترميم كردنشان بي‌خرج و بي‌زحمت نيست، و اگر تعميرشان به تأخير افتد ويران مي‌شوند.
محمد علي بيگ صدر اعظم شاه عباس ثاني بر اين انديشه بود كه همه كاخهاي زائد شاه را بفروشد اما چندان كه جستجو كرد خريداري نيافت. زيرا چنان‌كه در فصول پيش به مناسبت آورده‌ام ايرانيان سكونت در عماراتي را كه صاحبان آنها درگذشته‌اند بدشگون و بديمن مي‌شمارند و بر اين اعتقادند هر كس كه مي‌ميرد خانه‌اش نيز بايد متروك و دربسته بماند. از اين‌رو هيچ‌كس رضا نمي‌شود در كاخهاي كساني كه به فرمان شاه كشته شده‌اند منزل گزيند. مبادا وي به چنان سرنوشت شوم يا نظاير آن گرفتار آيد.
ص: 1466
پادشاه از همين راه مصادره و تصرف عدواني عده زيادي از كاروانسراها و بازارچه‌ها را در اصفهان به تملك خويش درآورده، چنان‌كه در آخرين باري كه من در اصفهان اقامت داشتم شمار كاروانسراها و بازارچه‌هايي كه مصادره كرده بود از دويست و چهل و يك باب در مي‌گذشت.
پس از كاروانسراي لله بيگ بازاري است كه كاروانسرايي به همان بزرگي در آن است. اين بازارچه و كاروانسرا هر دو انارفروشان ناميده مي‌شود. زيرا در هر سال مدّت نه ماه مقدار زيادي از نقاط مختلف كشور انار براي فروختن به اين كاروانسرا مي‌آورند. انارها را به منظور حمل در قشري از پنبه مي‌پيچند و در صندوقهايي كه چهارپا بلندي و دو پا پهنا دارد مي‌چينند. انار يكي از ميوه‌هاي خوب ايران است و همتاي انارهاي ايران در هيچ يك از كشورهاي اروپا وجود ندارد. زيرا انارهاي ما نه به بزرگي انارهاي محصول ايران است، و نه لطافت و طعم خوش آنها را دارد. دانه‌هاي درشت انارهاي ايران چندان خوش رنگ است كه در آينه خيال نمي‌توان رنگ سرخي درخشان‌تر و ديده نوازتر و دلپذيرتر از آن تصور كرد. هسته دانه‌هاي درشت اين انارها چندان ريز و لطيف است كه در دهان محسوس نيست.
در طرف چپ بازارچه، در راهي كه به سوي ميدان برج شاخ كه بعدا به شرح آن مي‌پردازم، مي‌رود، مدرسه جدّه واقع است. اين مدرسه كه هشتاد سال پيش ساخته شده به نام باني آن جدّه زن شاه صفي خوانده مي‌شود. پس از آن در بازار درازي كه ساروتقي صدر اعظم خواجه‌اي كه سرگذشتش را در يكي از فصول پيش به تفصيل آورده‌ام ساخته است كاروانسرايي در يك سو، و گرمابه‌اي در سوي ديگر مشاهده مي‌شود كه اين هر دو نيز از بناهاي ساروتقي است. اين كاروانسرا از همه كاروانسراهايي كه شرحشان را نوشته‌ام بزرگ‌تر اما ناتمام است. زيرا پيش از آن‌كه ساختمانش پايان يابد باني آن كشته شد. اكنون طبقه زيرين كامل است كه زيبا و مسكون مي‌باشد. در آخر اين بازارچه و بيرون آن اصطبل كوچك اسبان است و طويله خاصه نام دارد، و از آن جهت بدين نام خوانده مي‌شود تا از اصطبل بزرگي كه در محوطه كاخ شاه است متمايز باشد.
مجموع عمارات و بناهاي مهمي كه در جانب دروازه حسن آباد، در امتداد باختر
ص: 1467
به خاور واقع است گفته آمد، و اكنون نوبت آنست بناهاي مهم و قابل ذكري كه در همين سو از مغرب به شمال ساخته شده به شرح آيد. نخستين آنها عمارت ميرزا اشرف نامورترين پزشكان ايران است. از آن پس جايي كه كوچه مي‌پيچد بر سر انحنايش دو كوچه طولانيست كه كوچه طرف چپ به قلعه طبرك منتهي مي‌شود، و كوچه طرف راست پس از راهي نسبتا دراز به ميدان شاه مي‌رسد؛ و مسافتي جلوتر دو كاخ است كه يكي متعلق به ديلانجي باشي‌Dilandiy Bachy يكي از اعاظم رجال كشور است كه مسجد زيبايي نيز در كنارش ساخته شده است؛ و كاخ ديگر متعلّق به شاه مي‌باشد. و من شاهد بودم كه در سال 1664 شاهزاده خانم هندي پيري به نام صاحب كوچك در اين كاخ اقامت داشت. صاحب عنوان مهمي است كه در هند افراد اصيل و منسوب به خاندانهاي مهم را اعم از اين‌كه زن يا مرد باشند بدان مي‌نامند. اين شاهزاده خواهر آخرين پادشاه دكن بود. سال پيش كه سلطنتش پس از غلبه مغول كبير به‌سرآمد، صاحب كوچك در سال 1663 از راه دريا عازم زيارت مكّه شد اما ميان راه اسير يكي از دزدان دريايي هلندي شد، و همه داراييش به غارت رفت. پس از آنكه رهايي رفت چون فصل عبور از درياي احمر سپري شده بود تصميم كرد از راه خشكي به سفر خود ادامه دهد. وقتي به ايران رسيد شاه عباس ثاني مانع سفر كردن وي شد. اما پس از اين‌كه شاه عباس درگذشت و پسرش «1» جانشين وي شد، صاحب كوچك با تقديم هداياي كرامند به شاه نو اجازه سفر كردن گرفت، و در سال 1668 به زيارت خانه خدا رفت.
طرف چپ كاخ ديلانجي باشي راه درازي ادامه دارد كه از دو طرفش كوچه‌هاي زيبا و خوش منظري جدا مي‌شود، و بازارچه‌هاي متعددي آنها را قطع مي‌كند. در آن نزديكي كاروانسراي قورچي باشي واقع است. قورچيان قديم‌ترين سپاهيان ايرانند. از آن پس كاخ چاووش خان است. اين شخصيّت سابقا آقاسي يعني سردار غلامان بوده، و دودمان وي از جمله طوايف معتبر ايران و همرديف يني‌چريهاي عثماني بوده‌اند.
اين هر دو راه به ميدان شاه مي‌رسد، و در امتداد آن كوچه زيبايي است به نام كوچه گدا علي بيگ كه سابقا مستوفي ديوان محاسبات بوده است. خانه وي ميان كوچه جاي دارد، و كاخ رستم حاكم يكي از ايالات وصل به آنست. اين شخصيت يك مسجد و يك گرمابه نيز در جوار كاخ خود ساخته است.
______________________________
(1)- شاه سليمان پسر و جانشين شاه عباس دوم روز سوم ربيع الثاني 1077 هجري قمري برابر 1045 خورشيدي بر اريكه سلطنت برآمد و تا سال 1106 هجري قمري پادشاهي كرد.
ص: 1468
از آن‌جا كه بگذريم به بازاري مي‌رسيم كه خانه بسيار بزرگي در آخر آنست. اين خانه را ميرزا معين يكي از بازرگانان ثروتمند هندي ساخته، و مسجدي نيز نزديك آنست. در صحن اين مسجد درختي كهن سال مي‌باشد كه مورد احترام دينداران است، و پرهيزگاران و مؤمنان در زير آن با خلوص نيت و اعتقاد صافي به عبادت مي‌پردازند، و بيشتر از آنچه در مسجد نماز مي‌گزارند در آن‌جا نماز مي‌خوانند. مسلمانان بر اين باورند كه بقاي درختان كهن حاصل توجه و بركت نظر امامان و مقدسان به آنهاست؛ و بسي از آنان بسيار سال در سايه اين درختان به عبادت پرداخته‌اند. مسجد موصوف نزديك چهار راهي است كه در طرف راست آن خانه‌اي به نام دوازده تومان واقع است. اين مبلغ معادل پنجاه لويي طلا مي‌باشد، و هر تومان برابر پانزده اكوست.
دوازده تومان نام زن روسپي زيبا و معروفي بوده كه چون از هر كس كه اول بار با وي همبستر مي‌شده دوازده تومان مي‌گرفته به اين نام مشهور شده است. در سال 1666 در نخستين سفرم به ايران اين روسپي هوس‌آفرين نوشين لب هم از نظر زيبايي خيره كننده‌اش و هم از جهت دارايي بسياري كه اندوخته بود شهرت بسيار داشت. خانه‌اش گرچه بزرگ نيست گوهري را مانند است.
اين خانه مشتمل بر يك اتاق بزرگ، دو تالار، سه كلاه فرنگي و چند صندوقخانه است. طرز ساختمان هر يك اينها متفاوت مي‌باشد. يكي چهار گوشه، يكي به شكل مثلث، ديگري به صورت چليپا، و آن ديگر شش گوشه است. آسمانه هر يك نيز به طرزي جداگانه ساخته و آراسته شده است. سراسر ديوارهاي همه اتاقها و تالارها از نقوش عاشقانه و هوس‌انگيزي از زر و لاجورد آذين يافته است. آگاهي دقيق و صحيح من درباره جزئيات اين خانه از آنست كه در سالهاي 1675 و 1676 با اجازه مخصوص شاه در آن سكونت داشته‌ام.
زيرا مسيحيان بدون اجازه شاه حقّ اقامت داخل شهر را ندارند، و منحصرا بايد در محلتي بيرون پايتخت، در آن سوي رود سكونت اختيار كنند. چه اختلاط و مصاحبت و معاشرت آنان با مسلمانان غالبا دشواريها و بي‌نظميها پديد مي‌آورد. اگر يك مرد مسيحي با زن مسلماني گرفتار شود يا بايد به اسلام بگرود و يا كشته شود.
پيش از اين زمان مردان مسلمان براي آشاميدن شراب به خانه مسيحيان مي‌رفتند.
چون اين عمل گاهي موجب خونريزي مي‌شد، همه مسيحيان به حومه شهر برده شدند. اما نمايندگان شركتهاي بازرگاني اروپايي و مبلّغان مذهبي آنان از شمول اين قانون مستثني مي‌باشند. زيرا افراد اين دو دسته از حمايت مستقيم شاه برخوردارند.
ص: 1469
شوقي كه به آموختن زبان فارسي داشتم وادارم كرد در شهر دو بار با كاپوسنهاCapucin و دو دفعه با كارمليان‌Carme همخانه شوم، اما چون بيم كردم مبادا حضور من در خانه آنان از آن جهت كه با افراد مختلف همصحبت بودم مايه ناراحتي و دردسرشان شود در سال 1675 از شاه تقاضا كردم اجازه فرمايد ساكن پايتخت باشم، و معظم له به حاكم شهر دستور فرمود در محلي كه مورد پسند خودم باشد به من كه عنوان بازرگان خاص شاه دارم، خانه‌اي واگذار كند. حاكم و قاضيان كه همواره با من محشور و مأنوس بودند فرمان بردند، و من خانه دوازده تومان را براي سكونت خويش برگزيدم. از آن‌كه هم به كاخ شاه و به ميدان شاه، و هم به محلّ اقامت نمايندگان شركتهاي تجاري انگليسيان و هلنديان، و خانه‌هاي هيأتهاي مبلغان كاپوسنها و كرمليان نزديك بود. چنان‌كه گفتم اين خانه كاملا پسند و دلخواهم بود و بزرگان و جاه‌منداني كه به ديدارم مي‌آمدند اغلب با دريغ و افسوس مي‌گفتند: آه، اگر تو نيز مانند ما روزگاراني كه پنج دختر جوان و تازه روي كه تن و برشان از برگ گل گرو مي‌برد، و خانم رئيسشان از آنان زيباتر و دلجوتر بود، در اين خانه افسانه‌سان و رؤياآفرين مي‌ديدي، هر آينه لذّت آن را هرگز از ياد نمي‌بردي.
در خانه موصوف با صفحات ستبر آهن پوشيده شده بود. زيرا در آن روزگاران كه اين خانه همچنان كاخ عشرت‌جويي و خوشگذراني بود چند تن از اعيان‌زادگان بر آن شده بودند به زور در آن درآيند، و چون به مراد نرسيده بودند پشته‌اي هيزم پشت درآورده بودند تا آن را بسوزانند؛ و خانم رئيس به منظور پيش‌گيري از وقوع چنين حادثه سراسر در را با صفحات ضخيم آهن پوشانده بود؛ و برخي برآنند اين كار از آن كرده بود تا ميعادگاه عشاق بدين نشان از خانه‌هاي ديگر شناخته شود.
اين زن زيبا كه در فسونگري و دلبري يگانه و بي‌همتا بود پس از اين‌كه مال بسيار اندوخت توبه كرد، رو به خدا آورد؛ از آن پس تسليم هيچ كس نشد و تنش را به هيچ كس نسپرد. براي زيارت خانه خدا به مكه رفت، و پس از بازگشتن دختركان زيبايي را كه در خانه وي و به افسون او تن به خودفروشي داده بودند نزد خود آورد؛ زيرا در مذهب اسلام زناكاري و گرچه مايه هتك شرف و حرمت است گناه به شمار نمي‌آيد «1».
با اين‌كه اين زن هوسبار جواني را پشت سر نهاده بود، و طراوت و زيبايي خيره كننده‌اش كاسته شده بود همچنان آب و رنگي دلفريب، و دلباختگاني شيدا و شوريده-
______________________________
(1) اين نيز يكي از اشتباهات بزرگ شاردن و نشان بيهوده گوييهاي اوست.
ص: 1470
سر داشت. روزي چند تن از اشراف زادگان هوسران كه هيچ عاملي نمي‌توانست مانع كامجوييهاي آنان شود ناگاه به خانه وي درآمدند و خواستند به جبر با او درآميزند. او آنان را كه به قصد تجاوز كردنش پيش آمده بودند مجروح كرد، آنان نيز وي را كشتند.
وصل به اين خانه، خانه ديگري است كه ظاهرا براي چنين كارها آراسته و مهيا شده است. به ياد دارم زماني كه در خانه‌اي كه شرحش را نوشتم مسكن داشتم خانم رئيس همسايه درگذشت. كنيزانش كه همه جوان و گرجي و خوبروي و خوش اندام و تمام خلقت بودند، مراسم تعزيت و سوكواري خانم خود را برپا داشتند. شب و روز زاري مي‌كردند و چنان مي‌خروشيدند كه فريادشان به آسمان مي‌رسيد. با مشت به سر و روي خويش مي‌كوبيدند، جامه بر تن مي‌دريدند، از سوز دل مي‌گريستند و مي‌گفتند: آناAna كجا رفتي؟ چرا ما را رها كردي؟ چه گناه كرده بوديم؟ اگر بازگردي ما عاقل‌تر، سر به راه‌تر، و فرمانبردارتر از گذشته خواهيم بود؛ و از اين سخنان جان سوز بسيار بر زبان مي‌آوردند. دو روز بعد كه كالبد بي‌جان وي را به خاك سپردند.
پنداشتم كه سوگواري و ناله و زاري‌شان پايان مي‌يابد، امّا گمانم به خطا بود و هشت روز همچنان ناله و شيونشان به آسمان برمي‌شد. بر آن شدم اين ماتم‌زدگان را به چشم خود ببينم. بام خانه من بر خانه آنان مسلّط بود. روزي به هنگام غروب آفتاب خود را به بالاي ديوار حدّ فاصل كشاندم و از آن‌جا به خانه‌شان نگريستم. سه دختر زيباي جوان ديدم كه بدنشان از جلو تا كمر برهنه بود. موهاي سرشان آشفته و پريشان بود، و روي زمين نشسته بودند. اشك مي‌ريختند و بسان دلشدگان و جن‌زدگان بي‌خويشتن شده بودند. سوگواري و گريه و زاري‌شان همچنان بيست و يك روز ادامه داشت. از آن پس هر يك آنان به سويي رفت از آن‌كه بنا به وصيّت آنا از آن زمان آزاد شده بودند. پاي‌بندي مردم مشرق زمين به رسوم و آداب چنان بر روح ايشان اثر مي‌نهد كه آنان را به چنين كارها مي‌انگيزد.
در فاصله صد و پنجاه قدمي اين دو خانه، قصر سليمان خان، و متصل بدان عمارت كمپاني هلندي است كه آن نيز بنايي عالي، مشتمل بر باغي بزرگ، چند كلاه فرنگي، چند حوض و جويهاي آب جاري است، و بر سردر آن‌كه بزرگ و بلند است علامت شركت جا دارد. اين عمارت سابقا متعلق به ميرزا علي بيگ بوده است. وقتي شاه عباس به سببي بر او خشم گرفت، و وي را به دست خويش كشت
ص: 1471
و همه داراييش را مصادره كرد اين خانه را به اختيار كمپاني هلندي نهاد. در آن هنگام نماينده شركت هلندي در اصفهان هوبرت ويسنيك‌HubertVisnic بود.
وي سخت به خريدن اين خانه مايل بود، اما راه به جايي نمي‌برد، و براي رسيدن به هدف خود وسيله‌اي نمي‌شناخت. شاه عباس بزرگ نسبت به خارجيان مردانه‌رو و مهربان بود، و آنان را ميهمانان گرامي خويش مي‌شمرد. پس از مرگ شاه عباس كبير ويسنيك، آقا يوسف يكي از خواجه‌هاي دربار را تشويق كرد كه از شاه نو تقاضا كند اين خانه را به وي ببخشد و نيز اجازه فروش آن را به كمپاني هلندي بدهد.
پادشاه خواهش وي را پذيرفت، و آقا يوسف خواجه خانه را به ويسينك فروخت.
نماينده شركت هلندي سالي چند اجازه خانه را از شركت مي‌گرفت، اما چندان به عيش و عشرت پرداخت كه از رسيدگي به امور شركت غافل ماند. مديران شركت براي بازرسي به امور نمايندگي خود در اصفهان مأموري فرستادند. ويسنيك از اين موضوع باخبر شد، به بغداد گريخت و در آن‌جا به دست دزدان كشته شد. بازرس شركت وقتي به اصفهان رسيد ميان اسناد ديگر قباله ملكيّت خانه را پيدا كرد.
هنگامي كه خواجه آقا يوسف خانه را به ويسنيك فروخت وسعتش دو برابر مساحت كنوني بود. طيّ چند سال بعد جانشينانش نصف آن را به شيخ الاسلام برادر محمد مهدي صدر اعظم فروختند، و اكنون از كار خود سخت پشيمانند، زيرا در زمان حال هم قيمتش دو برابر شده، و هم ساختمان و باغ متصل به آن بر اثر جدا شدن قسمتي از عمارت و زمين سخت بدنما گرديده است.
مدرسه صفويه پشت اين كاخ است. اين مدرسه در مدخل بدنام‌ترين و ننگين‌ترين محلات پايتخت واقع است در اين سه كوچه، و هفت كاروانسراي بزرگ آن، زنان روسپي سكونت دارند، از اين‌رو اين كاروانسراها را كاروانسراي برهنگان مي‌نامند. به طور كلي به زنان خودفروش برهنه مي‌گويند. سراسر اين محلّه جايگاه سكونت كثيف‌ترين و فاسدترين روسپيان است، و كساني كه به صيانت آبروي خود پاي‌بندند هرگز از كوچه‌هاي اين كوي نمي‌گذرند. چون زنان خودفروش آنان را به خويش مي‌خوانند، و اگر دعوتشان را نپذيرند در معرض شوخيهاي زننده و آزار دهنده قرار مي‌گيرند.
در اصفهان دوازده هزار زن روسپي ماليات مي‌دهند، و رسما و آشكارا
ص: 1472
خودفروشي مي‌كنند. جز اين فواحش تيره‌بخت، گروهي نيز نام خود را در دفاتر مالياتي ثبت نكرده‌اند تا خويش را خصوصي بنمايند. روسپيان اصفهان هر سال هشت هزار تومان ماليات مي‌دهند، و اين مبلغ معادل سيصد و شصت هزار ليور مي‌باشد.
بيرون اين كوي كثيف و بدنام گنبد بلند و زيباي مسجد ملا فتح الله است كه آن را مسجد صدر يا مجتهد اعظم نيز مي‌گويند. زيرا بزرگ‌ترين مجتهدان دوره پادشاهي شاه صفي در كاخي كاملا متصل به اين مسجد سكونت داشته است.
قصر موصوف از جمله بزرگ‌ترين و زيباترين كاخهاي اصفهان مي‌باشد كه آن را امامقلي خان بزرگ‌ترين شخصيت ايران در قرون اخير ساخته است. امامقلي خان ساليان بسيار حكمران فارس و مناطق مجاور آن تا حدود سند، و سپهسالار كلّ ايران بوده است، و من شاهد سكونت صدر اعظم و برادرش شيخ الاسلام بزرگ‌ترين قضات بوده‌ام.
براي مشاهده بناهاي قسمت غربي بايد به چهار راه ميرزا معين بازگرديم.
نخست به بازار تفته خان كه پسر سركلانتر پايتخت در زمان شاه عباس بزرگ بوده است، مي‌رسيم. در آن روزگاران هر يك از بزرگان را شوق سواركاري و انديشه‌هاي خوش ديگر در سر بود، و سركلانتر نيز از جمله اين كسان بود و پخته‌خان و سوخته خان و تفته خان پسرانش بودند. در اواخر بازار تفته خان خانه‌هاي بزرگي است كه برخي از آنها بدين شرح است: خانه ميرزا معصوم پسر صدر اعظم زمان شاه عباس دوم، خانه چلپي استامبولي يكي از بازرگانان معتبر عثماني، سراي زيندارباشي مباشر كلّ تجهيزات مربوط به اسبها، و خانه لرها كه به نام يكي از قبايل ساكن در مغرب پارتيد «1» مي‌باشد. كاروانسراي امير بيگ ميان اين خانه‌ها و نزديك قلعه مي‌باشد. در سمت چپ و مسافتي دور از آن گورستان كهنه‌ايست كه در يك گوشه آن نارون خميده و كهن‌سالي وجود دارد كه خلقي برآنند قبر سلجوق پادشاه قديم ايران زير آن بوده است. به اعتقاد ايرانيان پروردگار بزرگ طيّ قرنها اين نارون را از آن همچنان زنده و سرسبز نگهداشته تا گور اين پادشاه خوب را
______________________________
(1)- پارت قديم در شمال شرقي ايران بوده و ظاهرا اشاره شاردن در اين‌جا سرزميني است كه در آن زمان عراق عجم نام داشته است.
ص: 1473
همچنان در پناه خود بگيرد. در مسافتي جلوتر عمارت اسماعيل بيگ، و خانه عزب- باشي رئيس غلامان غير متأهل پادشاه است. كلمه غلام به جواناني اطلاق مي‌شود كه يا به شاه تقديم كرده‌اند يا فرزندان غلاماني هستند كه به خرج دولت نگهداري مي‌شوند، و از آغاز طفوليت حقوق مي‌گيرند.
مسافتي جلوتر بازار توپچي باشي، و پيوسته به آن بازار محمد امين است، و سي قدم آن طرف‌تر خانه كاپوسنهاست كه هم نسبتا وسيع است و هم باغي بزرگ دارد. اين عمارت مشرف بر گورستاني است كه شخصيتي به نام شيخ سلطان در آن آرميده است، و گورش از سنگ است. خانه‌اي كه كاپوسنها در آن اقامت دارند برخلاف عمارت مسكوني كارمهاCarme و اگوستن هاAugustin از بناهاي سلطنتي نيست، بلكه خود زمين آنرا خريده‌اند و ساخته‌اند.
كاپوسنها قريب هشتاد سال پيش در اوايل سلطنت شاه صفي اول بنا به توصيه پادشاه فرانسه، زمان صدارت ريشليوRichelieu به ايران آمده‌اند. پرژزف كاپوسن معروف اين سفارشنامه را به نام جمعيت كاپوسنها به دست آورد، و هم او هزينه ساختمان يك بناي عالي را از افراد جمعيت گرفت. پادشاه ايران به كاپوسنهايي كه به ايران آمده بودند عمارتي بخشيد، اما آنان مصلحت آن ديدند متناسب با نيازمنديهاي خويش عمارتي كه كليسا و جايگاههاي لازم داشته باشد بنا نهند.
در فاصله‌اي از عمارت كاپوسنها به سوي جنوب چند بازارچه كوچك و چندين خانه متعلق به توانگران ديده مي‌شود، و نزديك آنها كارگاههاي سفالگران است كه به خندق قلعه و كشتزارها منتهي مي‌گردد.
اما راهي كه رو به شمال مي‌رود به مدرسه آقا كافور مي‌رسد. اين خواجه كه نگهبان جواهرات و خزائن پادشاه بود مردي كريه منظر، مهيب ديدار و بد زبان بود. صدايي بس گوشخراش داشت. گفتارش را با دشنام و ناسزا آغاز مي‌كرد. و با مسيحيان سرد مهر و پرخاشگر بود. نخستين باري كه براي انجام دادن كاري با او ديدار كردم در دومين سفرم به اصفهان بود. چون نمي‌دانست كه زبان فارسي مي‌دانم بنا به عادت به ناسزا گفتن پرداخت. اما من چون به چنين برخوردها آشنا نبودم و عادت نكرده بودم به زبان فارسي فصيح و بليغ به او گفتم: آقا، اگر با من بدزباني كني از شاه درخواست مي‌كنم كه بعد از اين هرگز مرا پيش شما نفرستد.
به شنيدن سخنان من در عجب شد و گفت: آه، شما به اين رواني به زبان
ص: 1474
فارسي صحبت مي‌كنيد. خوش آمديد. گرچه از آن روز بعد اگر اتفاقا وي را مي‌ديدم همواره گفتار و رفتارش نرم و مؤدبانه بود، ولي بارها ناظر و شاهد بودم كه به جزيي بهانه با بزرگان و جاه‌مندان و درباريان به تلخ‌گويي و خشونت مي‌پرداخت. با اين همه چون وي هوشمند و زيرك و وفادار بود شاه عباس دوم به او اعتماد تمام داشت. خواجه‌ها اصولا در دربار ايران داراي احترام و اعتبار زياد مي‌باشند. شاه به ويژه آنان را گرامي مي‌دارد چون اجازه دارند با وي به حرم بروند.
حتي گاه در مواردي شاه با آنان مشورت مي‌كند و نظرشان را مي‌پذيرد.
آنچه در آن طرف مدرسه جالب و در خور توجه مي‌باشد عمارت يوزباشي است كه فرمانده صد نفر مي‌باشد كه آنان را تاغلو مي‌نامند كه به معني كوه‌نشين است، و از اين جهت كه دلير و شجاعند بدين نام موسوم شده‌اند. آن‌سوتر خانه ميرزا رضي ناظر اصفهاني و بعد از آن عمارت آقا شريف استيفاحي است كه به بازاري كه در آن بيمارستان مخروبه ايست منتهي مي‌شود، سپس دو دالان سرپوشيده واقع است و روبه‌روي آن خانه‌ايست كه اروپاييان به سخره آن را خليفه‌گري مي‌نامند زيرا در زمانهاي گذشته اين ساختمان از آن كشيشي به نام آقاي برنارBernard از كارمهاي فرانسوي از مردم بين النهرين بود.
و مدّتي در آن سكونت داشت. پس از آن مدتي در اصفهان ماند؛ چون در كارهاي مورد نظرش پيشرفتي حاصل نشد، و توفيق نيافت خانه، كتابخانه، ظروف نقره، لوازم تجمّلي خويش را به‌جا نهاد و به فرانسه بازگشت. پس از مدتي همه آنها را به زرگري فروخت، و زرگر نيز در سال 1669 آنها را وسيله هلنديان به فروش رساند. هلنديان خانه موصوف را به پنج هزار فرانك و ظرفهاي نقره را به دو هزار فرانك فروختند، و بقيه وسائل را به اروپا حمل كردند اما بسياري از آنها از ميان رفت.
آنچه را كه پس از خانه دوازده توماني شرح مي‌كنم در محلتي است كه آن را كوي كران يعني ناشنوايان مي‌نامند، و نزديك‌ترين آنها احمد آباد است كه سابقا باغ توت ناميده مي‌شده. زيرا چند باغ داشته كه همه درختانش توت بوده است. كوچه پاچنار، گرمابه خواجه سيف الدين، حمام ميرزا روح الله، يك مسجد كوچك بدون گنبد، يك مدرسه كوچك به نام نظام الملك، همه در اين محلت است. مدرسه موصوف از بناهاي صدر اعظم پادشاه [سلطان ملكشاه سلجوقي] است
ص: 1475
كه جسدش در همين مدرسه به خاك سپرده شده است. جوي آب بزرگي نيز در اين مدرسه جاري است. در جوار اين مدرسه خانه حكيم محمد يكي از شخصيتهاي معتبر است كه بازارچه و گرمابه و كاروانسرايي نيز به نام او در آن‌جاست.
همچنين مسجد زيباي تازه بنايي وجود دارد كه زماني كه من در اصفهان اقامت داشتم ميرزا كاظم پزشك و ستاره‌گر دربار شاه بر روي خرابه‌هاي مسجد كهنه مسجدي ساخت و نام همان مسجد كهنه و ويران شده را كه مسجد خواجه سيف الدين بود بر آن نهاد. هنوز من در اصفهان بودم كه ميرزا كاظم پزشك و ستاره‌شناس رئيس گمركات شد، و از آن پس نيز به مشاغل مختلفي گمارده شد؛ و من بدين نكته وقوف يافتم كه ايرانيان هرگونه كاري را تعهد مي‌كنند، و از شغلي به شغل ديگر مي‌پردازند، بي‌آن‌كه ميان آن مشاغل كوچك‌ترين تناسب و رابطه در ميان باشد.
بعد از آن راه به محلّه يزد مي‌پيوندد و مهم‌ترين عمارات اين كوي كاخ داماد خليفه سلطان صدر اعظم، خانه حكيم عبد الله، مسجد هلاكوخان، و آرامگاه امامزاده اسماعيل است، و در آن درخت چنار كهن سال و بزرگي است كه مردم به آن ميخ زياد زده‌اند و قفل و كهنه بسيار به آن بسته‌اند، و درويشان كه حرفه‌شان گدايي است همانند راهبان كليساهاي لاتن كه در معابد كيش ترسايان براي گرفتن صدقه گرد مي‌آيند، دور آن درخت جمع مي‌شوند، دعا مي‌كنند، و جامه كهنه و صدقه مي‌طلبند.
اين محله به كوچه ميبديان راه دارد. خانه جاني خان قورچي باشي سردسته توطئه‌گراني كه ساروتقي را كشتند و من شرح آن را در فصول پيش آورده‌ام، در اين كوچه است؛ و قصر تهمورث خان آخرين پادشاه گرجستان در كوچه‌اي نزديك همين كوچه واقع است. من شرح حال اين پادشاه تيره بخت را ضمن نخستين مجلّد سياحتنامه‌ام كه عنوانش سفر از پاريس به اصفهان است، آورده‌ام و نوشته‌ام اين پادشاه سيه ستاره رنج‌مند از سر ناچاري پسرانش را به گروگان نزد شاه عباس فرستاد و پادشاه كه با پدرشان سخت بر سر خشم و كين بود آنان را خصي و ناچار به قبول دين اسلام كرد؛ و من در سال 1667 دو نفر آنان را كه سخت پير و ناتوان شده بودند، ديدار كردم. اينان چنان به دين اسلام اعتقاد راسخ يافته بودند كه با اينكه خود قبلا مسيحي بودند تماس با ترسايان را گناه مي‌شمردند، و اين
ص: 1476
براي كلّيه كساني كه در هر جا تغيير مذهب مي‌دهند امري طبيعي است.
از آن‌جا رو به ميدان شاه خانه مشعلدار باشي است كه داراي شغلي مهم است، و حمام و كاروانسرايي به همين نام در كنارش مي‌باشد. شاه عباس ثاني اين عمارت را براي اقامت ژان كونس‌JeanCunais نماينده كمپاني هلند كه در سال 1652 به ايران آمده بود اختصاص داد.
پس از آن كاخ ميرزا سعيد ناييني است كه يكي از بزرگ‌ترين و زيباترين عمارات اصفهان مي‌باشد. سپس حمام شيخ الاسلام، و كمي جلوتر قصر محرّم پيشخدمت خاص و معتمد شاه صفي است كه هم بنايي باشكوه مي‌باشد، و هم خوب نگهداري شده است. در جانب راست آن مسجد بزرگ و خوش منظر مقصود بيگ مي‌باشد كه بر روي خرابه‌هاي يك مسجد بسيار قديمي ساخته شده.
در آن مسجد كهنه مزاري بوده كه طبق رسوم قديم مورد احترام بوده و در مسجد جديد مقصود بيگ نيز آن را كه معلوم نيست چه كسي به خاك خفته است، به‌جا نهاده‌اند. نزديك آن خانقاهي است كه درويشان در آن جمع مي‌شوند و همچنان‌كه راهبان و زائران كليساي رم در عبادتگاه خود گرد مي‌آيند اينان بر اين اعتقادند كه ترك دنيا خود عبادت است؛ از اين‌رو به دنيا پشت كرده‌اند، و به طيب خاطر فقر و بي‌نيازي را برگزيده‌اند.
گفتني است كه محرّم خواجه، نزديك كاخ خود يك مدرسه و يك كاروانسرا ساخته كه هر دو به نام وي معروف است، و درآمد كاروانسرا به هزينه طلاب مدرسه اختصاص دارد.
چون در مشرق زمين مالكيت مخصوصا درباره درباريان و جاه‌مندان، محترم و معتبر شمرده نمي‌شود و شاه به اندك بهانه همه دارايي آنان را مصادره مي‌كند، و گاه خودشان را نيز مي‌كشد براي مقابله با اين پيشامدها قسمت بيشتر دارايي خود را صرف ساختن بازارچه، حمام، كاروانسرا مي‌كنند، و درآمد آنها را وقف نگهداري و آباداني مساجد و مدارس مي‌نمايند. اما تأثير اين تدبيرها پردوام نيست، زيرا چه بسيار، دير يا زود اين حمامها و كاروانسراها يا بازارچه‌ها بر اثر مرور زمان ويران مي‌شوند و بي‌فايده مي‌مانند، و متعاقب آن مدرسه و مسجد نيز متروك، و طالبان علم براي توفيق يافتن در ادامه تحصيل بايد به جستجوي بنياد ديگري برآيند و حاميان مسجد نيز براي تعمير و ترميم آن منابع درآمد تازه‌اي بيابند.
ص: 1477
از اين جا رو به سوي ميدان شاه، راه نخست به يك كاروانسرا موسوم به بابا كمپانيون‌Pere Compagnan ، و از آن پس به كاخ صفي ميرزا مي‌رسد كه ميداني جلو آن است. ميان سه پسر شاه عباس بزرگ او از همه بزرگ‌تر و وليعهد بود؛ ولي چون پادشاه به وي بدگمان و خشمگين گشت او را كشت. ديري نگذشت از كرده خود چنان پشيمان شد كه غم آن تا پايان عمر بر دلش سخت سنگيني مي‌كرد، و جبران را پسر او را كه وي نيز صفي نام داشت وليعهد و جانشين خود كرد، و براي اين‌كه دو پسر ديگرش با او به مخالفت برنخيزند، هر دو را نابينا ساخت، و شاه صفي اول فرزند صفي ميرزاي مقتول است. هنوز هم برخي از فرزندان ذكور و نوه‌هاي دختري صفي ميرزا در حرم به سر مي‌برند كه طبق رسوم مبتني بر سياست كشورداري دربار ايران كه نبايد هيچيك از افراد ذكور خاندان سلطنت بينا بمانند جز دو سه نفر نزديك‌ترين جانشينان شاه جملگي را كور مي‌كنند. به سخن ديگر بنا بر همين رسم شوم و مذموم همه شاهزادگان ديگر را اعم از اين‌كه از دختر يا پسر پادشاه در وجود آمده باشند تا نسل دوم و گاه سوم از نعمت بينايي محروم مي‌كنند.
اكنون به شرح محلّت دار البطيخ كه از پرجمعيت‌ترين كويهاي شهر، و در انتهاي آنست مي‌پردازم. اين برزن را بدين مناسبت كه ميدان بزرگي به نام ميدان مير ميان آنست كوي مير نيز مي‌نامند. از كوچه‌اي موسوم به گلخنده وارد محله مي‌شوند. نخستين چيزي كه به چشم مي‌آيد برج قديمي و بلندي است كه آن را برج سركه مي‌نامند، و نزديك آن قصر حاتم بيگ است كه در زمان سلطنت پادشاه سابق داروغه شهر اصفهان بود و به همت و كوشش و تدبير خود پايتخت را از وجود اوباشان و شريران پاكيزه ساخت، و نظم و آرامش را به شهر بازگرداند. از آن پس مسجد ميرزا اسماعيل و گرمابه و گورستاني به همين نام است. سپس به دو گرمابه ديگر مي‌رسند كه يكي حمّام شاهزاده خانم، و ديگري گرمابه داروغه ناميده مي‌شود، و اين گرمابه متصل به مقبره بزرگي است كه بي‌بي بيگم دختر شاه حسن در آن به خاك خفته است. از آن پس مدرسه جعفريه است كه گرچه قديمي است بسيار خوش منظر و زيبا مي‌نمايد، زيرا بسيار جاي آن با كاشيهاي خوش- رنگ و نگار و سنگ مرمر پوشيده شده است. بعد از آن كاخ حسن آشپز است كه در آغاز جواني آشپزي ساده و تنك مايه بود. سپس مدرسه دار البطيخ است كه به نام
ص: 1478
محله ناميده مي‌شود؛ و گرمابه و مدرسه گلگوئزGulguez - مدرسه گل يك ذرعي- نزديك آنست. از اين مدرسه از راه كوچه نو به يخچالهاي احمد آباد مي‌رسند. اين يخچالها نزديك محلت احمد آباد واقعند، و به همين جهت اين نام يافته‌اند.
از يخچالها راهي كه از شمال به باختر ادامه دارد به برابر اقامتگاه مبلغان كارملي‌ها مي‌گذرد. اين ساختمان بزرگ و مجلل متعلق به شاه است كه براي سكونت در اختيار ايشان نهاده است. زيرا اين هيأت در شمار ميهمانان شاه به حساب مي‌آيند، و همه بيگانگان مهم و صاحب شخصيّت كه به ايران مي‌آيند اين عنوان مهم را در مي‌يابند. اين قصر بزرگ سابقا از آن توپچي باشي بود كه شاه عباس بزرگ او و همه خانواده‌اش را در اوايل قرن اخير بدين سبب نابود ساخت و كلّيه داراييش را ضبط كرد. توپچي باشي مردي سخت متعصب و حسود و بي‌خويشتن بود، و همين كه يكي از همسايگانش شب هنگام به رسم ايرانيان كه در فصل گرم تابستان پشت بام مي‌خوابند، به بام خانه خود مي‌رفت تا بياسايد توپچي‌باشي به بهانه اين‌كه همسايه به قصد نگاه كردن به اهل حرم او به بام برآمده به خواجه‌هايش كه در هر گوشه باغش مستقر بودند فرمان مي‌داد وي را به تير تفنگ فتيله‌اي بكشند. مردم بارها از بيدارگري توپچي باشي به شاه شكايت بردند؛ و شاه به وي گفت اگر مي‌خواهد حرمش از نگاه نامحرمان در امان باشد، آنان را شبها مانند روزها در اتاق نگاه بدارد. اما توپچي باشي به فرمان شاه اعتنا نكرد؛ تا اين‌كه يكي از صاحبمنصبان شاه كه از بخت بد، همسايه اين مرد خودكامه آتشناك بدآرام بود به همين بهانه به تير خواجه‌هاي وي كشته شد. همه بستگان صاحبمنصب مقتول گردهم فراهم آمدند و شكايت به شاه بردند و گفتند گواهان نيز بردرند، و شاهدند كه توپچي‌باشي تا كنون بيست نفر را بدين گونه كشته است. شاه از خيره‌سري و تجاوز توپچي‌باشي به جان مردم سخت به خشم آمد و گفت برويد اين سگ و زنان و فرزندان و خدمتگران و همه بستگانش را بكشيد، چنان‌كه كسي از خانواده وي به‌جا نماند. فرمان شاه همان ساعت اجرا شد، همه آنان را كشتند. در گوشه همان باغ حفره‌اي بزرگ كندند، جسد كشتگان را در آن گودال روي هم ريختند و به خاك انباشتند.
من از مصادره اموال توپچي‌باشي سخن نمي‌كنم زيرا بيش از يكي دو بار به مناسبت در فصول گذشته كتاب گفته‌ام هر گنهگاري به فرمان شاه كشته شود
ص: 1479
داراييش به نفع شاه مصادره مي‌شود.
مدتي پس از اين واقعه كارمهاCarme با سمت سفارت از سوي پاپ كلمان هشتم‌Clement وارد اصفهان شدند، و براي اقامت خود تقاضاي مسكن كردند. پادشاه به آنان اجازه داد عمارتي را به دلخواه خود انتخاب كنند. كارمها خانه توپچي‌باشي را برگزيدند. و اين عمارت پس از اين‌كه آن قسمت باغ كه مدفن كشتگان بود وسيله ديواري از آن جدا شد در اختيار آنان قرار گرفت، و محلّ دفن كشتگان بدين جهت مجزا شد تا به احترام دين اسلام قبر مسلمانان در ملكيت مسيحيان قرار نگيرد.
در سال 1604 پاپ كلمان هشتم كه مدت فرمانروايي روحانيش سالها دوام يافت و دانا مردي هوشمند و خداجوي بود چند تن از كارمها را با عنوان سفارت به دربار ايران فرستاد، و اين ترجمه نامه اوست كه به شاه عباس كبير نوشته است.
كلمان هشتم، پاپ، به شاهنشاه بلند نام و با اقتدار، شاه عباس، سلطان ايران، شهريار مشهور و توانمند، به عنايت خداي درود بر شما باد.
صفات برجسته و مكارم خجسته آن شاهنشاه بلندآوازه چنان در سراسر گيتي پيچيده كه با اين‌كه عثمانيها دشمنان مشترك ما و شما همه راه‌ها را سد كرده‌اند، باز هيچ پادشاه مسيحي نمي‌توان يافت كه فضايل حميده انساني و جوانمرديهاي آن اعليحضرت را نشنيده و نشناخته باشد، و زبان به ستايش و تحسين و آفرين شما باز نكند. بي‌هيچ گمان اين همه نشان كمال رحمت و عنايت خداي دانا و يگانه است كه به حكمت بالغه‌اش به شما كرامت فرموده است. و از آن، اعليحضرت را اين مقام عالي مرحمت فرموده تا كشور پهناور شما شكوه و عظمت ديرين را به همت و اقتدار آن شهريار بازيابد.
دوري راه هرگز مانع آن نيست كه ضمن تمجيد از محامد عاليه شما با شوق و شادماني بيش از اندازه تهنيتها و شادباشهاي عميق خود را به مناسبت پيروزيهاي عظيم و درخور تحسيني كه بدانها دست يافته‌ايد تقديم كنم. اين فتوحات بزرگ تا گردش زمين و آسمان بجاست نام گرامي شما را پاينده و بر دوام مي‌دارد؛ و ما نيز با اغتنام فرصت براي اين‌كه مهر و محبت صادقانه و صميمانه خود را نسبت به آن شهريار عظيم الشأن بنماييم سه تن از كشيشان فرقه كرملي:
ص: 1480
پل سيمون‌Paul Simon ، ژان تاده‌jean Thadde e ، پ. ونسان‌P .Vincent را كه هر سه از جمله معتمدان و مقربان ما مي‌باشند با چند تن از همراهانشان به حضور شما اعزام داشتيم. اينان مأمورند نامه‌هاي ما را به آن شاهنشاه عظيم الشأن تسليم كنند، و شادماني عميق و باطني ما را از اين‌كه آن شهريار عالي قدر با عون الهي و همّت بلند به بازگرفتن پايتخت و فتوحات عظيم ديگر توفيق يافته‌اند تقديم بدارند. اگر اين نيكخواهي چنان‌كه اميد است مورد پسند و قبول آن اعليحضرت قرار گيرد، همين هيأت مطالب ديگر به عرض سده سنّيه مي‌رسانند، و از صميم قلب مي‌كوشند كه موجبات رضامندي خاطر خطير شاهنشاه را فراهم آورند.
تمناي ما آنست كه آنان را به عواطف ملوكانه مستظهر فرماييد و به آنان اميد مساعدت بدهيد. ما آرزومنديم خداوند به آن اعليحضرت و ملّتش تندرستي و آنچه مايه خير و بركت است عنايت فرمايد.
از سن پيرSaint Pierre جاي مهر بنده عاصي 30 ژوئن 1604، سيزدهمين سال پاپي ما.
شاه عباس كبير كه نقشه‌هاي بزرگ و پردامنه‌اي در سر داشت، و ناچار بود بي‌هيچ متّحد توانمند در جنگهاي عظيم و دراز آهنگ بكوشد، دوستي همه فرمانروايان را با علاقه‌مندي بسيار مي‌پذيرفت، و مراودت و همكاري با اروپاييان را كه دشمن عثماني بزرگ‌ترين دشمنان او بودند به طيب خاطر استقبال مي‌كرد، و چون پاپ به ويژه بيش از ديگر فرمانروايان اروپايي از شكست عثماني يا سدّ قدرت و پيشرويهاي آن كشور شادمان و بهره‌مند مي‌شد. شاه عباس فرستادگان او را به احترام تمام پذيرفت. ساليان دراز بنا به رسم دربار عمارتي مجلل در اختيارشان نهاد و لوازم معاش و تغذيه‌شان را مي‌فرستاد، و تا زنده بود به هنگام لازم آنان را با عنوان سفير به كشورهاي مسيحي اروپا مي‌فرستاد تا پادشاهان مسيحي را به موافقت و مساعدت وي در جنگ با عثمانيها برانگيزند. زيرا اغلب كشورهاي مسيحي از بدو محاربات شاه ايران با عثمانيها به او وعده همه گونه ياري داده بودند.
شاه عبّاس همين مبلّغان را به سرزمينهاي شاهزادگان مسيحي همسايه فرستاد و وسيله اينان با آن فرمانروايان كه يكي از آنان تهمورث خان پادشاه برگشته- بخت گرجستان بود پيمان بست كه اگر عثمانيها را به سرزمين خود راه ندهد و با آن كشور عهد دوستي نبندند هرگز قصد تصرّف كشورش را نمي‌كند. پيمانش را
ص: 1481
چندي با تهمورث خان پاييد، اما سرانجام چنان‌كه در كتاب مسافرت از پاريس به اصفهان آورده‌ام كشورش را به تصرف خويش درآورد.
من هرگز باور نمي‌كردم كه اعضاي هيأت مبلغان مسيحي چنين مأموريتها را كه براي مذهب مسيح در مشرق زمين زيانها دارد بپذيرند، اما وقتي در دفتر يادداشتهاي روزانه كارمها خواندم كه شاه ايران در سال 1610 پير ژان تاده‌Pere Jean Thadde e با پيام رسمي و سمت سفارت به گرجستان سفر، و با تهمورث خان مذاكره كرده، و مأموريت خويش را با موفقيت تمام انجام داده است، اين واقعيت را قبول كردم.
بي‌هيچ گمان هدف اصلي مبلغان مسيحي به ايران تشويق كردن مسلمانان به پذيرفتن كيش مسيحي است. گاهي نيز اميد رسيدن به مقصود داشته‌اند و سفر خود را بي‌فايده نمي‌دانسته‌اند، اما انكار نمي‌توان كرد يكي از عوامل مؤثري كه آنان را به مسافرت در مشرق زمين شوقمند نموده است آنست كه ارزش و عظمت فرقه خود را به مشرق زمينيان بنمايند.
بيشتر مبلغان مسيحي به ويژه اگوستنها به فراگرفتن زبان مردمي كه به كشور آنان سفر كرده‌اند شوق و رغبت ندارند، و از ميان هشتاد تن آنان كه من مي‌شناختم تنها سه يا چهار نفرشان مي‌توانستند با دانشمندان ايران بحث و گفتگو كنند، و آنان نيز صادقانه اعتراف كردند كه از مباحثه با ايرانيان طرفي برنبسته‌اند و زحمت بيهوده كشيده‌اند. در هند و عثماني نيز مبلغان از فعاليتهاي خود سودي نبرده‌اند. برخي از مبلغان مي‌گويند هدف كلي آنان جلب نظر و اعتقاد فرقه‌هاي رافضي مسيحيان مشرق زمين به كليساي رم مي‌باشد، ولي در اين زمينه نيز موفقيتي به دست نياورده‌اند، و اعتراف مي‌كنند گرچه عده مسيحيان ساكن مشرق زمين بسيار نيست اما به معتقدات مذهبي خويش سخت پاي‌بندند، و گرچه به هنگام ضرورت و بنا به مصلحت، مثلا به منظور جلب رضايت و حمايت سفيران و كنسولها و نمايندگان كمپانيها براي گرفتن وام، و قبول درخواست استخدام، و استفاده از تسهيلات آموزشي براي فرزندان خود، و گرفتن كتاب، و لوازم تحصيل، روي خوش به مبلغان نشان مي‌دهند، و چنان مي‌نمايند كه مفتون سخنان شيواي آنان شده‌اند، امّا اين همه ريا و تظاهر است، و اصولا رافضيان مسيحي مشرق زمين مردماني فريبكار، پرفسون، ظاهر آرا و مكّار مي‌باشند.
ص: 1482
ايرانيان از تأثير گفته‌هاي سحرآسا و شگفت‌انگيز پاپ بر ذهن و ضمير، و تسلطّ آنان بر نفسانيات مسيحيان ناآگاهند، زيرا به آنان تفهيم كرده‌اند كه پاپ گرچه پادشاهي موقتي است امّا او جانشين عيسي مسيح مي‌باشد و مقامش از كليّه پادشاهان عالم بالاتر است و همچنان‌كه همه پادشاهان و اميران مسلمان به خليفه بغداد حرمت مي‌نهند سلاطين كشورهاي مسيحي مقام پاپ را از مرتبه خود بالاتر مي‌شمارند. مبلغان هرگز درباره داعيه‌هاي وصف ناشدني و بري از گمراهي پاپ با ايرانيان سخن نگفته‌اند زيرا اين مطالب باذوق سليم آنان هماهنگ و سازگار نيست، و مبلغان مسيحي مصلحت مي‌دانند تبليغات ديني خود را با سخنان نامعقول و پوچ و متناقض بياميزند. سخن اين مبلغان فقط در ذهن و ضمير پيروان كليساي رم مي‌نشيند. اينان كليساي رم را مركز عالم مسيحيت جلوه مي‌دهند و چنين مي‌نمايند كه با تمام نيرو اين مذهب را در ميان كافران سراسر جهان تبليغ مي‌كنند، در صورتي كه اين دعوي فاقد حقيقت است، و دروغي بيش نيست و اگر هدف اينست كه دين مسيح انتشار يابد به تحقيق اين كار مهم بيرون از قدرت كاتوليكهاست. زيرا اگر با مسلمانان درباره مبدّل شدن نان و شراب به جسم و خون مسيح، و به عبارت ديگر در موضوع عشاء رباني كه از جمله معتقدات كاتوليكها مي‌باشد سخن بگويند، يا درباره پرستش تصاوير كه جنبه شرك و بت‌پرستي مطلق دارد با آنان بحث و گفتگو كنند بي‌گمان هرگز نمي‌پذيرند. زيرا مسلمانان تنها خداي يگانه را مي‌پرستند.
ناگفته نگذارم كه مبلغان مسيحي براي اين‌كه در ميان جوامع مسلمانان راه يابند و پذيرفته شوند به خاطر خشنودي خدا و جلب نظر مردم به درمان كردن بيماران و تيمار داشتن محرومان مي‌پردازند. با لباس ساده مخصوص خود سفر و آمد و شد مي‌كنند؛ همانند درويشان وارسته و خداجوي كه پشت پا به مزخرفات جهان زده‌اند و روزگار را به رياضت و عبادت مي‌گذرانند فارغ از بد و خوب خوراك و پوشاك به ياري مستمندان و دردمندان مي‌كوشند، و با اين زندگي ساده و بي‌آلايش و منظم خويش محبوب مردمان مي‌شوند.
شاه عباس كبير مقرر كرده بود مبلغان مسيحي كه به كشور ايران مي‌آيند و اقامت مي‌گزينند بايد همه جامه مخصوص صنف خود را بپوشند تا از سفيران كشورهاي مشرق زمين مقيم پايتخت ايران، همچنين بازرگاناني كه از كشورهاي
ص: 1483
بيگانه به قصد تجارت به ايران سفر كرده‌اند بازشناخته شوند، و سفيران و بازرگانان به ديدن مبلغان مقهور قدرت و نفوذ شاه شوند، و شاهد اتحاد و دوستي وي با پادشاهان اروپا باشند. بدين‌سان هم شاه و هم مبلغان از اين كار راضي بودند زيرا مبلغان گمان مي‌بردند مردم به ديدن آنان در آن لباس اندك اندك به آنان مي‌گروند، و با ايشان آشنا و مأنوس مي‌شوند، و مبلغان آسان‌تر و بي‌پرواتر مي‌توانند مسلمانان را به پذيرفتن دين مسيح دعوت كنند. اما اين انديشه و خيال باطل بود، و چه زماني دراز در اين سودا عمر به هدر دادند.
از اينها خاطر بپردازيم و توصيف و تشريح ديگر نقاط مهم را دنبال كنيم.
نزديك اقامتگاه كارمليها عمارت مجلّلي است كه خوب نگهداري شده، و بعضي جاهاي آن زرنگار است. اين خانه باشكوه از آن ميرزا شفيع وقايع‌نگار مي‌باشد كه من شرح حال مفصّل وي را در كتاب تاريخ مختصر ايران مي‌آورم «1». از آن‌جا رو به محله دار البطيخ خانه و مدرسه‌اي است هر دو به نام ميرزا خان؛ وي در زمان سلطنت شاه عباس حاكم يكي از ايالات، و مردي بيدادگر بود. شاه چند بار او را به رعايت انصاف دلالت كرد، و چون سودمند نيفتاد فرمان داد وي را به داري كه ميان ميدان شاه نصب بود ببندند و تيرباران كنند. روزي چند جسدش همچنان بر جاي بود و بر اثر گرمي هوا خشك شد، زيرا اين واقعه در درازترين روزهاي تابستان اتفاق افتاده بود.
مسافتي دورتر، راه به محلّي مي‌رسد كه از سطح زمين پايين‌تر است، و آن را گود مقصود بيگ مي‌نامند. اين گود به كوچه سلطان زنگنه كه يك قبرستان به همين نام دارد، مي‌پيوندد. دو برج سنگي نيز در مدخل گورستان است. چهار كوچه نسبتا بزرگ ديگر نيز نزديك آن‌جاست. آنها كوچه عرق‌گيرها، كوچه مسكرها، كوچه نمكيها و كوچه دو برادران نام دارند. در اين چهار كوچه چند حمام است كه معروف‌ترين آنها گرمابه سفيد، و حمام فردوس مي‌باشد. آن سوتر سراي معمار باشي، بازار غاز، و چند حمام است كه مشهورترين آنها گرمابه خواجه عالم مي‌باشد. اين حمام از آن اين نام يافته كه باني آن يكي از دانشمندان
______________________________
(1)- با اين‌كه شاردن در چند جاي ديگر سياحتنامه‌اش به اين كتاب اشاره كرده نشاني از آن در دست نيست. يا اصولا به نوشتن آن موفق نشده يا از ميان رفته است.
ص: 1484
سالخورده عصر خود بوده است. دو كاروانسرا و دو مدرسه نزديك آن‌جاست. يكي گچ‌كنان و ديگري مقصود عصار نام دارد. همچنين گرمابه‌اي به نام حمام جمعه.
زيرا جمعه روز تعطيل و استراحت مسلمانان است، و در اين روز عدّه زيادي از مردم براي پاكيزه كردن خود به آن گرمابه مي‌روند. در نزديكي اين محله گود ديگري است موسوم به لطفي كه جايگاه مرغ‌فروشان و مركز رفت و آمد مي‌باشد و شهرت بسيار دارد. در اين مكان همواره عدّه كثيري كبوترباز كه مي‌توان آنها را كبوتر دزد ناميد حضور دارند، و خريد و فروخت كبوتر مي‌كنند. كار واقعي اين گروه فريب دادن خريداران است، زيرا كبوتران را چنان تربيت كرده‌اند كه پس از اين كه خريداران آنها را به خانه خود مي‌برند، همين كه آزاد شدند نزد فروشنده باز مي‌گردند. اين جريانات مداوم گاهي موجب بروز مجادلات و زد و خوردها و بي‌نظميهاي بزرگ مي‌شود.
پايين‌تر از اين گود، ميان ديگر بناهاي بزرگ، دو برج بلند وجود دارد كه مردم با احتياط تمام از كنار آنها مي‌گذرند زيرا بر اثر اين‌كه قرنها از بناي آنها گذشته شش يا هفت درجه كج شده‌اند و چنين مي‌نمايد كه هر دم بيم فرو ريختنشان در ميان است. من طيّ مدّت چند سال همواره آنها را چنين كج ديده‌ام، و هرگز فرونريخته‌اند. از آن‌جا راه به محلّه عربها مي‌رسد كه كاملا نزديك گود است، و پس از آن قيصريّه قديم يا بازار كهنه شاه مي‌باشد. بر سردر بلند اين بازار يك كلاه فرنگي وجود دارد كه در زمانهاي پيش از سلطنت شاه عباس بزرگ در آن نقاره مي‌زده‌اند و پس از اين‌كه اين شهريار بزرگ ميدان شاه را بنا نهاد نقاره‌خانه به آن‌جا انتقال يافت. محلّه عربها داراي چند مدرسه و چند كاروانسرا است و مهم‌ترين آنها كاروانسراي اردستانيهاست. همچنين نزديك آن كوي يهوديان است كه سه كنيسه‌شان نيز در آن‌جاست. عده يهوديان اصفهان بسيار نيست و اغلب آنان فقير مي‌باشند يهوديان ديگر شهرهاي ايران نيز چنين‌اند. كنيسه‌هاي يهوديان اصفهان محقر است و نمازخانه‌اي را مي‌ماند.
آن سوتر كوچه يهوديان قبرستاني است كه مردم اصفهان به سبب اين‌كه مزار اسماعيل كمال يكي از اولياي بزرگ در آنست بدان حرمت مي‌نهند. مردم مي‌گويند اين شخصيّت مذهبي صاحب كرامت همزمان با تيمور جهانگشاي معروف مي‌زيست. اين فاتح دو بار، يكي هنگام رفتن به سرزمينهاي دور، و ديگر موقع
ص: 1485
بازگشتن از آنها وارد اصفهان شد و بسياري از مردم اين شهر را به گناه عدم فرمانبرداري كشت، ولي دربار دوم ورود به اصفهان به تمام سپاهيان خود خبر داد كه جان اسماعيل كمال در امان است. در چنين احوال بسياري از كسان به اميد رهاندن جان خويش، به سپاهيان مهاجم خود را اسماعيل كمال معرفي مي‌كردند.
چنان روي نمود كه روزي يكي از صاحبمنصبان تاتار سه نفر را بدين عذر امان بخشيد، و وقتي اسماعيل كمال حقيقي به دست همين صاحبمنصب گرفتار آمد و گفت مرا مكش كه اسماعيل كمال مي‌باشم، سپاهي تاتار در خشم شد و فرياد زد:
من نمي‌دانم در اين شهر لعنتي چند هزار اسماعيل كمال وجود دارد. من ديگر بر هر كسي كه خويش را بدين نام بخواند رحم نمي‌كنم و بي‌درنگ به يك ضربت شمشير سر او را بر خاك افگند. داستان چنين پايان مي‌يابد كه آن مرد پاك دين به دو دست خويش سر جدا شده‌اش را از زمين برداشت، به سر چاهي كه مزارش هم اكنون آن‌جاست، رفت، سرش را در آن انداخت و خود ناپديد شد.
در كنار اين گورستان قبرستان ديگري است به نام ديوداد بياباني. اين شخصيّت نامي يكي از شجاعان بزرگ شيعيان بوده، در قرن چهارم مي‌زيسته، و در طول مدت زندگاني خود هرجا سنيّان را كه دشمن ايرانيانند مي‌ديده دنبال مي‌كرده و به ضرب چماق سنگي خود كه اكنون در كنار قبرش تا نيمه به خاك است آنان را مي‌كشته است. اين چماق سنگي چندان سنگين است كه هيچ مرد زورمند به تنهايي نمي‌تواند آن را از جاي بردارد. نزديك اين گور برج معروف و بلندي است به نام ساربان.
اكنون به شرح محلّه سيد احمديان مي‌پردازم. دروازه اين محله، همچنين دروازه دو كوي حسن آباد و كران رو به مشرق گشوده مي‌شود. متصل به اين دروازه خانه ملا كاظم است. زماني كه من وارد اصفهان شدم اين شخصيّت وارسته كه در علم دين تسلطي به كمال داشت، و صاحب كرامات، و به امور دنيوي سخت بي‌اعتنا بود، شهرت بسيار داشت. پس از آن‌كه به زهد و ورع كامل قبول عامه يافت شروع به زشت‌گويي نسبت به شاه عباس ثاني كرد و علنا و به صراحت تمام مي‌گفت اين پادشاه دائم الخمر است. بنابر اين كافر مي‌باشد، فره ايزدي نيز از او گرفته شده است؛ بايد او را كشت و به جايش يكي از پسران شيخ الاسلام را كه نوه شاه عباس بزرگ است بر تخت سلطنت نشاند.
شاه كه از سخنان تند و تلخ وي خشمگين شده بود و بيم كرد تبليغات
ص: 1486
سوء او حوادث شومي به بار آورد فرمان داد وي را به نام تبعيد به شيراز از پايتخت به بيرون ببرند، و ميان راه از بالاي كوه به زير اندازند.
نخستين بناي كوي سيد احمديان مناره خواجه عالم است كه از بس زيباست آن را گلبار يعني پر از گل هم مي‌گويند. اين بنايي است قديمي و شايان توجه و از نظر معماري از سبك گوتيك‌Gothique ممتازتر است. مي‌گويند زماني كه استاد معمار در همين محلّه مشغول ساختن هارون ولايت و اين مناره بود، شاگردش دور از نظر استاد خود پلكان اين بنا را مضاعف ساخت، چنان‌كه تا پله مخفي را نشان نمي‌دادند معلوم نبود. روزي كه استاد براي مشاهده نتيجه كار شاگردش با وي بالاي مناره رفت، پس از آن‌كه نظرياتش را درباره آن بدو گفت هر دو، استاد از پيش و شاگرد از دنبال براي فرود آمدن پا در پلّه نهادند.
پس از آن‌كه ميان راه رسيدند شاگرد بي‌خبر استاد زودتر از وي راه پله‌هاي مخفي خود را به پايين رساند و در حالي كه ماله به دست گرفته بود در درگاه مناره كه معمار از آن فرود مي‌آمد به كار مشغول شد. استاد چون وي را به دنبال خود مي‌پنداشت از حضور او در آن‌جا سخت در شگفت ماند، و چون از حقيقت كار و وجود پله‌هاي مخفي آگاه گشت خشنود شد.
مردم اصفهان بر اين باورند كه زير اين بنا گنجي عظيم وجود دارد و ماري مهيب و وحشتناك به بزرگي يك گوسفند كه گاهي بر سر گنج ديده مي‌شود آن را حفاظت مي‌كند.
ايرانيان جادو را طلسم مي‌نامند و ما كلمه طاليسمان‌Talisman را از آن گرفته‌ايم. نزديك اين مناره باغي است به نام باغ معمارباشي. زيرا همين معمار آن را درست كرده است. پس از آن مسجد محله است كه به همين نام سيد احمديان شهرت دارد، و در سراسر كشور معروف است زيرا افزون بر هفت يا هشت قرن از بنايش مي‌گذرد. مناره اين مسجد مناره ته‌برنجي نام دارد زيرا پايين آن را از صفحات برنجي پوشانده‌اند. زنان تازه شوي كرده و زنان سترون به اين مسجد اعتقاد زياد دارند، و در اين‌جا مراسمي كاملا خرافي و موهوم و خنده‌آور به‌جا مي‌آورند.
بدين‌سان كه بستگان زن عقيم پس از اين‌كه چادرش را بر سرش افگندند افسار اسبي را به سرش مي‌بندند و به مسجد مي‌آورند. در دست زن يك جاروي نو و يك ظرف سفالين نو پر از گردوست. زن را بدين صورت بر فراز مناره ته‌برنجي مي‌برند.
ص: 1487
او به هنگام بالا رفتن بايد روي هر پله يك گردو بشكند. مغزش را در ظرف سفالين، و پوستش را روي همان پلّه بريزد و در وقت پايين آمدن از فراز مناره يكايك پله‌ها را جارو كند و پس از اين‌كه فرود آمد جارو و ظرف را به محراب مسجد مي‌برد. مغز گردوها را با كشمش مخلوط مي‌كند و در گوشه چادر خويش جا مي‌دهد و به سوي خانه روان مي‌شود. در راه به مرداني كه مي‌رسد و از آنها خوشش مي‌آيد از آن گردو و كشمش تعارف، و خواهش مي‌كند آن را بخورد. زنان سترون بر اين باورند كه اجراي اين مراسم كه به زبان خودشان گره باز كن بند شلوار ناميده مي‌شود، شفا بخش نازايي است. اين اصطلاح را ما فرانسويان بازكردن گره قلاب مي‌گوييم.
فراموش نمي‌كنم اولين روزهايي كه وارد اصفهان شده بودم خانم جوان بسيار زيبا و خوش اندامي كه سه چهار زن چادري به همراه داشت جلو من آمد و به نگاه كردنم ايستاد. اسبم را متوقف كردم و نظر به او دوختم. زن جوان كاملا به من نزديك شد، گوشه چادرش را كه در آن كشمش و مغز گردو بود گشود، برابرم گرفت و گفت از آن بردارم و بخورم. من از كار او درشگفت ماندم زيرا هنوز نه زبان فارسي را به خوبي آموخته بودم، و نه بدين مراسم آشنايي داشتم وقتي گوشه چادرش را باز كرد جامه گرانبها و زيبايش نمايان شد. دريافتم زني گرانمايه و از دودمان بزرگان است. اما چون به هيچ روي با نيّتش آگاه نبودم پنداشتم روسپي جواني است كه مرا به خويشتن مي‌خواند. از اين رو بي‌پروا و گستاخانه به دنبالش رفتم. اما پس از اين‌كه آنچه پيش آمده بود براي دوستانم حكايت كردم، و از قصد و نيّت آن زن جوان آگاه گشتم سخت آشفته خاطر و پشيمان شدم كه چرا برخي از آنچه وي تعارف كرده بود برنگرفته بودم، زيرا اگر مردان رهگذر در چنين مواردي بهري از آن گردو و كشمش برنگيرند، زن سترون سخت دل آزرده و رنجه مي‌شود و فال بد مي‌زند، زيرا مي‌پندارد كه دوران ستروني وي به پايان نزديك نشده است.
در اين محلّه سه مسجد كوچك ديگر نيز هست كه مزار سيد احمد زمجي در يكي، مقبره امين الدين حسن صدر اعظم مشهور سلطان ملكشاه پادشاه ايران در ديگري، و در سومي مزار ديوانه بابلي قرار دارد. ديوانه فارسي و دلي‌Dely تركي مترادفند، و هر دو هم به معني مجنون، و هم به معني دلير است. و ايرانيان سربازان
ص: 1488
داوطلب را نيز چنين مي‌نامند